يكشنبه, 03 آذر 1404
You are here:

انتخاب قالب

اطلاعات سایت

اعضا : 5711
محتوا : 302
بازدیدهای محتوا : 1295454

اوقات شرعی



جستجو

Loading
اخلاق در بهائیت PDF

در کتاب اصول عقائد بهائیان، صفحه 11 چنین آمده است:

"شخص انسان باید به اخلاق روحانیه و اعمال و افعال طیبه طاهره مزین باشد. هر نفسی به این مقام نائل نشود او از انسان محسوب نه" هر انسان طالب فضل و کمالی در پی مکارم اخلاق و افعال طیب و طاهر می باشد؛ ولی با دیدن هر نوشته و خواندن هر کتابی و شنیدن هر سخنی نمی توان کورکورانه قدم در راه آن گذاشت، بایستی دید که نویسنده و مبدا صدور این نوشته و امثال آن کجاست و زیربنای فکری و دینی آنها چیست. برای پی بردن به زیربنای عقیدتی و فکری صاحبان این نوشته(ها) می توان 1- از تاریخ و سرگذشت آنها کمک گرفت. 2- با بررسی اعمال و گفتار معاصرین این جماعت به خط مشی آنها پی برد.

ادامه مطلب...
 
بهائیت، گذشته و اعتقادات کنونی (قسمت دوم) PDF
اشاره: در قسمت اول اين نوشتار به عوامل و زمينه‌هاي پيدايش فرقه ضاله بهائيت اشاره شد. اكنون قسمت دوم، كه نقد و بررسي اصول اعتقادي بهائيت مي‌باشد، تقديم خوانندگان محترم سایت محاکمه مي‌شود.

نقد و بررسي اصول اعتقادي بهائيت
بهائيت يكي از مسلك‌هاي بي‌بنياد بشري است كه فاقد اصول، معيارها و ملاك‌هاي ديني قوي و مستند مي‌باشد؛ عقايد و اصول فكري آن نه تنها فاقد شالوده مستحكم اديان آسماني است، بلكه از لحاظ اصول و معيارهاي اوليه شكل‌گيري و منابع مستند، كاملاً ضعيف و غيرعلمي است به همين دليل نقد اين فرقه در قالب انتقادهاي رايج در علوم مربوط به اديان و مذاهب امكان ندارد و به تعبير ديگر از آنجا كه فرقه بهائيت در مورد مسائل اعتقادي گنگ و نامفهوم بوده و آسمان و ريسمان را به هم بافته، ساختار فكري و عقيدتي منسجم و مستقلي ندارد و قابل دفاع و استناد نيست. از اين رو به هيچ وجه توان پاسخگويي به افراد آگاه و تيزبين را ندارد و صاحبان و متوليان اين فرقه تنها، با استفاده از ابزارها و شگردهاي سياسي، تبليغاتي، اجتماعي و اقتصادي و...، در گوشه و كنار جامعه سعي مي‌كند افراد ساده و كم‌اطلاع را فريب داده و جذب نمايند. برخي از اين اشكالات و انتقادات عمده عبارتند از:

يك) تناقضات دروني

انسجام، هماهنگي و عدم ابتلا به تناقض و تعارض دروني آموزه‌ها، يكي از شاخصه‌هاي مهم اديان الهي است. چنانچه خداوند درباره قرآن مي‌فرمايد: " أَفَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافًا كَثِيرًا"1 مروري كوتاه بر تعاليم و كتاب‌هاي بهائيت بيانگر تناقضات و تعارضات دروني بسيار متعددي است كه نارسائي‌ها، مجهولات و پرسش‌هاي زيادي فراروي محققان و معتقدان به اين فرقه به وجود آورده تا آنجا كه اين موضوع به عنوان يكي از مشخصات اصلي بهائيت و چالش‌هاي اساسي رهبران و طرفداران آن محسوب مي‌گردد. به عنوان نمونه؛

1. تلوّن‌درعقيده، تغيير در ادعا؛ به اعتراف خود بابيان و بهائيان، علي محمد شيرازي بنيان گذار فرقه بابيه، شش مرتبه ادعاي خويش را تغيير داد. مرحوم‌ حسين‌ محبوبي‌ اردكاني‌ در تعليقاتش‌ بر "المآثر و الاثار" مي‌نويسد: "باب‌ در 1260 ادعاي‌ ذكريت‌ كرد يعني‌ كه‌ مفسر قرآن‌ است. در 1261 ادعاي‌ بابيت‌ كرد يعني‌ وسيلهِ‌ رابطه‌ با امام‌ زمان(ع)‌ است. در 1262 ادعاي‌ مهدويت‌ كرد يعني‌ امام‌ زمان‌ است. در 1263 ادعاي‌ نبوت‌ كرد يعني‌ كه‌ پيغمبرم. در 1264 ادعاي‌ ربوبيت‌ كرد يعني‌ كه‌ پروردگار عالميانم. در 1265 ادعاي‌ الوهيت‌ كرد. در 1266 تمام‌ دعاوي‌ خود را منكر شد و توبه‌ كرد و توبه ‌نامه‌ نزد وليعهد فرستاد."2 ميرزا حسينعلي (بهاء الله ) نيز مقامات زيادي براي خود ادعا داشت؛ گاهي ادعا مي‌كرد بر او وحي نازل شده، زماني اعلام مي‌نمايد كه "من هيچم و كم ز هيچ هم بسياري" و زماني ديگر خويشتن را بر تخت الوهيت نشانده و خداي خدايان‌، آفريدگار جهان‌، كسي كه لم يلد و لم يولد است‌ومعبود حقيقي‌، مي‌نامد. و در لوح عهدي كه به منزله وصيت نامه از خويش باقي گذاشت از موضع الوهيت، پيروانش را به اطاعت و تبعيت از جانشينان خود تشويق و ترغيب نمود!3 و همه اينها در حالي است كه بهائيان خود را موحد و يكتا پرست مي‌نامند. ! و عباس افندي در اثبات پيامبري حسينعلي مي‌كوشد.

2. وحدت عالم انساني؛ بهائيان ادعاي "وحدت عالم انساني" و برابري تمام انسان‌ها را دارند كه منظور از آن اتحاد واقعي و تساوي انسان‌ها از نظر حقوق روحاني، اجتماعي، فردي و مدني است. و اين در حالي است كه در كتاب "اقدس" علناً هر كس به ديانت بهائي باور نداشته باشد گمراه شمرده شده است. همچنين عبد البهاء بر اين عقيده است كه "سياهان آفريقائي خلقتشان گاوي است. !"4 و "غير بهائيان نزد خدا به شكل حيوان هستند.!" خود بهاءالله، كور و بينا را مساوي نمي‌داند. و خانواده او در برخورد بين ايرانيان و خارجي‌ها، رفتاري آكنده از تبعيض و بسيار متفاوت از خودشان نشان مي‌دادند.5 آن وقت چگونه با اين همه تناقض از وحدت عالم سخن مي‌گويند؟! از سوي ديگر "طرد روحاني" منتقدين توسط تشكيلات بهائي نيز از ديگر شاهكارهاي مدعيان وحدت عالم انساني است.

3. تبليغ و نشر نفحات؛ در بهائيت تبليغ در همه جا و هر وقت و براي همه كس امري واجب است ؛ عبدالبهاء مي‌گويد: "تكليف هر نفسي از احباي الهي اين است كه شب و روز آرام نگيرد و نفسي بر نيارد جز فكرنشر نفحات الله" و به اين وسيله ديگران را در بلاد دور دست به تبليغ و نشر نفحات بهائي تحريص مي‌نمودند؛ اما در عين حال تبليغ بهائيت در اسرائيل ممنوع است. ! 6

4. تساوي حقوق مردان و زنان؛ تساوي حقوق رجال و نساء از جمله تعاليم و ادعاهاي بهائيت است، كه به اين وسيله اديان الهي را مورد حمله قرار مي‌دهند و اين درحالي است كه در خود بهائيت نه تنها زنان حق شركت و عضويت در بيت العدل را ندارند، بلكه در سهم الإرث نيز از مردان عقب ترند. به علاوه نه تنها ميان زنان و مردان تساوي حقوق وجود ندارد، حتي ميان زن روستايي و شهري هم تفاوت وجود دارد؛ مهريه زن روستايي برابر با نوزده مثقال نقره است و مهريه زن شهري نوزده مثقال طلا !. 7

5. دين دوره اي؛ همچنين در بهائيت مي‌خوانيم؛ "چون هر دوره جديدي مقتضيات جديد دارد پس دائم بايد دين جديد بيايد لذا هزار سال پس از اسلام دين جديد آمده است" و در جائي ديگر با كمال تعجب آمده "امتداد دين بهائيت پانصد هزار سال است"! يا اينكه "امتداد بهائيت سيصد و شصت و پنج ميليون سال است."!8

عقايد فرقه بهائيت چون بناي وحياني ندارد و صرفاً بر اظهارات لفظيه رؤساي خود استوار گرديده، در سطوح مختلف دچار تناقضهاي آشكار است. وجود اين قبيل تناقضات در منابع و متون بهائي و مسائل عقيدتي اين فرقه به حدي است كه به گفته بهائي پژوهان "در صورت اتكاء به متون خودشان مجبوريم نصي را با ردّ نصي ديگر پذيرا شويم!"9 و حتي خود رهبران اين فرقه براي فرار از اين تناقضات و اغلاط فراوان، مجبور شده‌اند دراين صد ساله اخير چند بار منابع مذهبي فرقه خود را تغيير و تصحيح داده و آنها را دور از دسترس پيروان خويش قرار دهند.10 تا آنجا كه دسترسي و مطالعه برخي از منابع اصلي بهائيت حتي براي پيروان آن ممنوع است.

دو) ناسازگاري با اصول اديان الهي
اديان توحيدي داراي سه اصل كلي و مشترك توحيد، نبوت و معاد مي‌باشند؛ اما از آنجاكه فرقه بهائيت آسماني و الهي نبوده و تنها بر اثر خواست‌هاي نفساني و شيطاني عده‌اي شكل گرفته، عقايد و باورهاي آنها نيز با اصول مشترك اديان الهي در تضاد و تناقض است: 

1. انكار توحيد؛ نه تنها توحيد در آيين بهائيت مورد اشاره و تاكيد قرار نگرفته بلكه با ادعاهاي الوهيت رهبران و بنيانگذاران اين فرقه به شرك گرفتار گرديده است. به عنوان نمونه علي محمد باب در نامه خود به يحيي (صبح ازل) چنين مي‌نويسد: "هذا كتاب من اللّه‏ الحي القيوم قل كلّ من اللّه‏ يبدون قل كلّ الي اللّه‏ يعودون"11 اين نامه‏اي است از خداي زنده و بر پادارندة جهان [باب] بگو همه از خدا آغاز مي‏شوند و به سوي او باز مي‏گردند! و حسينعلي ميرزا نيز به صراحت در كتاب اقدس ادعا مي‌كند: "گوش فرا دهيد‌اي جماعت بهائيان كه خداي شما از زندان بزرگ پيام مي‌دهد كه نيست خدائي جز من توانا و متكبر و خودپسند."12 و در كتاب مبين نيز مي‌گويد: "اسمع ما يوحي من شطر البلأ علي بقعة المحنة و الابتلأ من سدرة القضأ انه لا اله الا انا المسجون الفريد".13 يعني؛ "گوش دار كه از مصدر بالا بر زمين محنت و ابتلا اين وحي نازل شد كه نيست خدايي مگر من تنها كه در زندان به دست بندگان ظالم خود گرفتارم" 14 و با اين ادعا مردمان را به اطاعت و خشوع از خويش فرا خوانده و مي‌گويد: "به تحقيق ظاهر شده است محبوب عالمين و مقصود عارفين و معبود اهل آسمان‌ها و زمين و محل سجده و سجود اولين و آخرين."15 بديهي است ادعاي خدايي توسط رهبران بهائي بر خلاف فطرت خداشناس بشر، عقل سليم و آموزه‌هاي توحيدي تمام اديان الهي وكتب آسماني خصوصاً قرآن كريم، مي‌باشد؛ "وَمَن يقُلْ مِنْهُمْ إِنِّي إِلَهٌ مِّن دُونِهِ فَذَلِكَ نَجْزِيهِ جَهَنَّمَ كَذَلِكَ نَجْزِي الظَّالِمِينَ؛16 و هر كس از آنان بگويد من [نيز] جز او خدايي هستم او را به دوزخ كيفر مي‏دهيم [آري] سزاي ستمكاران را اين گونه مي‏دهيم." از اين منظر يكي از ويژگي‌هاي پيامبران راستين اين است كه هرگز مردم را دعوت به بندگي خود نمي‌كردند.17

2. نبوت جديد؛ بهائيان در جهت زمينه‏سازي براي پذيرش نبوّت حسينعلي ميرزا ( بهاء )، تلاش دارند كه علي محمد باب را از جمله پيامبران خداوند محسوب كنند كه به اراده‏ خداوند متعال بعد از حضرت رسول اكرم(ص) مبعوث گشت و اهل عالم را به ديني جديد دعوت كرد! پيروان مسلك ساختگي بهائي، مدّعي‌اند كه باب، دو مقام داشت: 1. پيامبري مستقل و صاحب كتاب بود ! 2. بشارت دهنده به ظهور پيامبر ديگري به نام ميرزا حسينعلي بود! به اين گونه با ظهور باب و بهاء شريعت اسلام الغاء گرديده و شريعتي مستقل و آييني جديد به نام بهائيت به وجود آمده است.18

نقد و بررسي
ادعاي نبوت جديد توسط بهائيت ونسخ شريعت اسلام از زواياي مختلفي باطل بوده و داراي اشكالاتي اساسي مي‌باشد
ادعاهاي متناقض علي محمد باب ـ در زمينه رابطه با امام زمان (عج)، مهدويت، نبوت و الوهيت ـ، تناقضات و تعارضات دروني آموزه‌ها، ناسازگاري با منطق و عقلانيت، وجود اغلاط و اشتباهات متعدد در كتاب‌ها، الواح و نامه‌ها، فقدان معجزه‌اي قابل پذيرش براي اثبات پيامبري خويش، ناتواني در پاسخگوئي به سئوالات و عجز در مناظره با علما و بالآخره تكذيب مكرر ادعاها و نوشتن توبه نامه توسط وي، جملگي دليلي آشكار بر بطلان چنين ادعائي است؛ كه با منطق و سيره پيامبران و اصول اديان الهي در ناسازگاري كامل مي‌باشد.19 ضمن اينكه مطابق آيات قرآن و روايات مأثوره از پيامبر اكرم(ص)، دين اسلام آخرين دين و حضرت محمد(ص) آخرين پيامبر خداست.
3. انكار قيامت؛ قيامت به عنوان يكي از اصول مسلم اديان توحيدي از نگاه علي محمد باب و حسينعلي ميرزا موهوم و دروغ پنداشته شده است؛ 20 باب در كتاب بيان با عبارات چند پهلو و مبهم و به هم بافته تحت اين عناوين كه "قيامت عبارت است از وقت ظهور شجره حقيقت در هر زمان و به هر اسم"21 و "يوم قيامت يومي است مثل كل ايام شمس طالع مي‌گردد و غارب"22 و "جنت عبارت است از اثبات يعني تصديق و ايمان به نقطه ظهور"23 و "نار عبارت است از نفي يعني عدم ايمان به نقطه ظهور و انكار او"24 به نفي قيامت و بهشت و جهنم مي‌پردازد و در ادامه به گونه‌اي خاص تعبيرهاي خود بافته و بسيار مبهم درباره مرگ، قبر، سئوال ملائك، ميزان، صراط،حساب، پاداش و جزا ارائه مي‌دهد و در نهايت به نفي آنها اقدام مي‌نمايد. حسينعلي بهاء نيز بر اين عقيده است كه با ظهور او قيامت برپا شده است، در كتاب لوح اقدس مي‌گويد: "به تحقيق قيامت برپا شد و اسرافيل در صور دميد و منادي ندا داد. و زمين به ظهور من متزلزل و كوه‌ها مانند پنبه زده شد و آسمان‌ها به هم پيچيده و بهشت در طرف راست قرار داده شد و آتش به اشتعال درآمد باز هم انكار مي‌كنند." بعد مي‌گويد: "اي جماعت بهائيان گوارا باد شما را اين بهشت كه بقاء جمال من است" و همچنين در جاي ديگر مي‌گويد: "بگو به مردم كه قيامت برپا شد و گذشت قيامت تمام شد قيامت و صاحب آن كه من باشم آمد و زلزله زمين تمام شد و اگر كسي بگويد كه بهشت كو و كجاست آتش دوزخ، پس‌اي جماعت بهائيان جواب مردم را بگوئيد كه قيامت عبارت از ظهور ميرزا حسينعلي است و بهشت ديدن روي اوست، آتش دوزخ همان جان توست. در صورتي كه به حسينعلي ايمان نياورده باشيد."25 بر اين اساس بهائيان معتقدند روز رستاخيز فرا رسيده و آن ساعت موعود روزي بوده كه بهاء خود را به نبوت دعوت كرده است و قيامت مردمان گذشته برپا شد و مردم همه از قبرها بيرون آمدند و نتيجه اعمال خود را ديدند و زمين از وقايع گذشته خود خبر داد و همه مردمان روي زمين از زنده و مرده در پيشگاه رب العالمين حاضر گشتند و اهل بهشت با ديدار جمال ميرزا بهاء به بهشت رسيدند و اهل آتش چون از لقاء او محروم شدند و از نفس خود پيروي مي‌كردند، مستحق دوزخ شدند.26

نقد و بررسي
به طور كلي مفهوم قيامت، بهشت و جهنم، برزخ و معاد از ديد اين فرقه با اصول و عقائد مشترك اديان الهي تفاوت اساسي داشته و به هيچ وجه در چارچوب آموزه‌هاي وحياني نمي‌گنجد. قرآن كريم ـ كه حقانيت آن مورد تأئيد بهائيت است ـ معاد و زندگي مجدد انسان‌ها را يك اصل مسلّم دانسته و هدف از آن را چنين بر مي‌شمارد: "فَمَن يعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيرًا يرَهُ. وَمَن يعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يرَهُ؛ هر كسي ذره‌اي عمل نيك و خوب انجام داده آن را مشاهده كند و هر كسي عمل بد از او سر زده آن را ببيند"27 و پيرامون زمان قيامت، چگونگي وقوع و تحولات بعدي آن در آيات متعدد علائم و نشانه‌هاي آشكاري را ذكر كرده است؛ نظير آنكه نظام كنوني عالم با پديد آمدن زلزله عظيم در زمين، شكافته شدن درياها، به حركت آمدن كوه‌ها و در هم كوبيدنشان، خاموش گشتن ماه و خورشيد و ستارگان عظيم، پر از دود و ابر شدن فضاي آسمان و... دگرگون مي‌شود. چنانكه در سوره قيامت مي‌فرمايد: "هنگامي كه چشم‌ها از شدت هول و وحشت به گردش درآيد و مضطرب شود ـ زماني كه ماه بي نور شود ـ زماني كه خورشيد و ماه يكجا جمع شوند"28 در چنين روزي مردم در برابر پروردگار جهانيان به پا خاسته و در يك صحنه جمع مي‌شوند، دادگاه عدل الهي تشكيل گرديده به محاسبه اعمال، افكار، عقايد، اوصاف و اخلاق آدمي پرداخته مي‌شود؛ مؤمنان روسفيد، شاد و خندان به سوي بهشت و كافران و منافقان، رو سياه و اندوهگين به سوي دوزخ روانه مي‌گردند و علامت‌هاي ديگري كه در آيات و روايات اسلامي بيان گرديده است.29 بنا بر اين ادعاي بهائيت پيرامون برپائي قيامت و ارائه تفسيري متفاوت از آن، آن قدر سست و بي‌بنياد و فاقد پشتوانه ديني و منطقي است كه با اندك توجهي بطلان آن آشكار مي‌شود.30 

سه) ناسازگاري با اصل مهدويت

انتظار ظهور منجي عقيده‌اي‌ است كه در اديان آسماني و مذاهب‌ مختلف‌ جهان، به مثابه يك اصل مسلم، مورد پذيرش است. علي محمد باب در ابتدا با توجه به اين اعتقاد راسخ در ميان جامعه اسلامي خود را باب و وسيلهِ‌ ارتباط مردم با امام زمان (عج) دانسته و مي‌نويسد: "فرض است بر مقام رحمت خداوند عالم كه از جانب حجت خود عبدي را با حجت وافيه منتخب و اظهار فرمايد تا آنكه سبيل اختلافات را به نقطة وحدت برساند"31 وي با اين جملات ضرورت وجودي باب و واسطه با امام زمان را متذكر مي‌شود. باب به مرور زمان ادعاي خود را تغيير داده و از "مهدويت‏" سخن به ميان مي‌آورد و با ادعاي "قائم منتظر" و "مهدويت" مي‌گويد: "منم آن كسي كه هزار سال است منتظر او مي‏باشيد."32 سپس ملاحسين بشرويه‏اي را "باب" خويش ناميده و براي دعوت به خراسان فرستاد تا مردم را گرد آورده و با درفش‏هاي سياه خروج كنند.! علي ‏محمد خود نيز براي اين كه به مقتضاي حديثي كه مي‏گويد: "امام زمان (عج) از مكّه ظهور خواهد كرد و يارانش از خراسان بيرون مي‏آيند"، به حجاز مي‌رود هرچند به دليل ترس از مطرح كردن ادعاي خويش به بوشهر باز مي‌گردد. سيد باب در نوشته‌هاي آخر خود تلاش مي‌نمايد با تفسيرها و تأويلات مضحك، احاديث مهدويت را بر خود تطبيق دهد. هرچند مدت دعوت قائميت و مهدويت او، حدود دو سال و نيم در آخر زندگي‏اش بيش نبود و با وجود توبه‏نامه، در ادعاي خويش، ثبات قدم نداشته است.33 پس از باب، ميرزا حسينعلي نوري نيز ابتدا در نوشته‌هايش در صدد تطبيق روايات مربوط به امام مهدي (عج) بر خويش بر آمد. اما از آنجا كه پس از ادعاي الوهيت و خدايي وي اين عقيده سد راه او قرارگرفته بود، وجود امام زمان (ع) را موهوم دانسته و مي‌نويسد: "به عين بصيرت مشاهده كنيد هزار سال أو أزيد جمع فرق اثني عشريه نفس موهومي را كه اصلاً موجود نبوده مع عيال و اطفال موهومه در مدائن موهومه محل معين نمودند."34 به همين طريق ديگر مبلغين بهائي وجود آن حضرت را انكار مي‌نمايند.

نقد و بررسي
مبلغين بهائي در حالي وجود حضرت مهدي (عج) را انكار مي‌نمايند كه علي محمد درباره وجود امام دوازدهم شيعيان و ساير خصوصيات آن حضرت بارها اقرار واعتراف نموده و منكرين وجود آن حضرت را كافر مي‌داند. به عنوان نمونه در كتاب صحيفه عدليه صريحاً نام امام زمان (عج) را ذكر مي‌كند: "الحجة القائم محمد بن الحسن صاحب الزمان"35 و در صفحه 42 آن مي‌نويسد: "و شهادت مي‌دهم كه قائم آل محمد امام بر حق من است" ودر تفسير سوره كوثر صفحه 88 راجع به غيبت حضرت مطلبي را آورده كه خلاصه و ترجمه آن چنين است: "فَلا شَك في وُجودِ الإمامِ الغائِبِ القائِمِ المَستور سَلامُ الله عَلَيهِ..." يعني؛ "پس شكي در وجود امام غايب نيست محققاً وجود او هم چون آفتاب در وسط ظهر ظاهر و هويداست..." و ادامه مي‌دهد كه "هركس در باره او شك نمايد در قدرت خدا شك نموده كه به تحقيق كافر شك زده‌اي است" همچنين در كتاب بيان فارسي و كليه آثارش سخن از "من يظهره الله" دارد كه به عقيده باب منظور از من يظهره الله، "محمد بن الحسن العسكري" است. چنانكه مي‌گويد: "من يظهره الله اسمش محمد است." 36 و "محل ظهور او مسجد الحرام است" 37 ميرزا حسينعلي ( بهاء ) بعد از مرگ باب ابتدا ادعاي مهدويت و من يظهراللهي مي‌كند و امروزه نيز بهائيان معتقدند او من يظهره‌الله است. اينك بايد از عبدالبهاء و بهائيان پرسيد: اگر امام زمان موهوم است چرا سيد باب و ميرزا حسينعلي اسم و خصوصيات آن را در كتاب‌هاي خود ذكر مي‌كنند و ادعاي مهدويت مي‌نمايند و آغاز كار خود را مهدي معرفي كردنِ خود قرار دادند. ؟!!

نيم نگاهي بر نسب خانواده، خصوصيات اخلاقي و رفتاري علي محمد باب و ادعاهاي متناقض وي و ساير اقداماتي كه در طول زندگي خويش انجام داد، همگي آشكار كننده اين حقيقت است كه روايات مهدويت نه تنها بر علي محمد باب صدق نمي‌كند؛ بلكه از ابعاد متعدد ادعاهاي بابيت و بهائيت را تكذيب مي‌كند. و حتي "من يظهره الله" بنا به گفته خود علي محمد باب، نمي‌تواند ميرزا حسينعلي نوري باشد؛ زيرا نام او مي‌بايست محمد باشد كه حسينعلي است، لقب او مي‌بايست قائم باشد كه بهاء الله است، و محل ظهور او مي‌بايست مكه باشد كه بغداد است.38 واقعيت آن است كه بهائيت در رابطه با روايات مهدويت ـ كه مورد قبول واستناد شان هستـ زمين گير شده‌اند؛ زيرا اگر اين روايات را نفي كنند اساس بابيت لطمه مي‌خورد در حاليكه آنان باب را همان حضرت مهدي و پيامبر اسلام را مبشر آمدن علي محمد باب مي‌دانند و خود باب بارها به اين روايات استناد كرده ؛ واگر اين روايات را بپذيرند علي محمد باب و بهاء الله هرگز نمي‌تواند مصداق اين روايات قرار گيرند و روايات مهدويت بيگانه از علي محمد باب و ادعاهاي بهائيت است. 39

چهار) عقل ستيزي و علم گريزي
بهائيت خود را ديني فوق العاده مترقي و جهاني دانسته و ادعا دارد يكي از آورده‌هاي جديد آن تطابق دين با علم و عقل است. از ديدگاه عباس افندي (عبدالبهاء): "اگر مسائل دينيه مخالف عقل و علم باشد وهم است زيرا مقابل علم، جهل است. تعصبات مانع بزرگي است براي ايجاد صلح و سلام و وحدت و يگانگي و تا اين مانع يعني تعصبات موجود است هرگز بشر روي خوشبختي نخواهد ديد."40 او مي‌كوشيد تا همه تعاليم مترقي را به پدرش بهاءالله نسبت دهد. به گونه‌اي كه در مواضع گوناگون اعلام داشته كه چنين تعاليمي قبل از بهاءالله در جوامع بشري مطرح نبوده‌اند.41 و اين همه از ابداعات ديانت بهائي است كه از طريق وحي به پدرش (بهاءالله) نازل گشته است.!42

نقد و بررسي
مروري كوتاه بر كتب و منابع ديني بهائيت بيانگر اين حقيقت است كه تعاليم به ظاهر مترقي و جديد عبدالبهاء چيزي جز گردآوري و التقاط تعاليم مذهبي شرق با انديشه‌هاي مدرن غرب نيست. بسياري از گفتارها و نوشتارهاي وي در كتاب "اقدس" نتيجه مطالعات، تجربيات و برداشت‌ها و اقتباس عبدالبهاء از تعاليم، آثار مذاهب و اديان ديگر و نيز ناشي از مطالعه و آشنايي او با آثار و انديشه‌هاي غربي است.43 افزون بر اين، ادعاي عبدالبهاء در نوآوري در تطابق دين با علم و عقل، مغاير با آموزه‌هاي اصيل وحياني اديان الهي است؛ زيرا احكام ديني همه پيامبران الهي چون از جانب خداوند حكيم است هيچ گاه با علم و عقل فطري مخالفت ندارد. در اديان توحيدي عقل به عنوان منبعي مهم در تبيين عقايد و احكام از جايگاه ممتازي برخوردار است. در طول تاريخ هر پيامبري كه از طرف خدا مبعوث گرديده علاوه بر درستي معجزات، پيامهايي مطابق با موازين عقلي، علمي و فطري از ناحيه خدا براي بشر آورده و آنها را براي مردم ابلاغ نموده است. در قرآن كريم نيز توجه به عقل، تفكر و علم مورد اهتمام جدي است؛ "كَذَلِكَ يبَينُ اللّهُ لَكُمْ آياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ؛ بدينسان خداوند آياتش را بر شما روشن مي‏گرداند، تا انديشه كنيد."44 و علاوه بر اقامه براهين متعدد عقلي، خداوند ادله‌اي را كه به انبياي گذشته آموخته ـ و آن بزرگواران در مقام احتجاج با ملحدان اقامه نموده‌اند ـ در قرآن براي امت اسلامي بازگو فرموده است.45 روايات بسيار زيادي نيز از سوي معصومين (ع) در زمينه برهان عقلي، شأن و جايگاه عقل وجود دارد؛ نظير اينكه: "اِنَّ لِلَّهِ عَلَي النَّاسِ حُجَّتَين، حُجَّهٌ ظَاهِرَهٌ وَ حُجَّهٌ بَاطِنَهٌ فَأَمَّا الظَّاهِرَهٌ فَالرُّسُل وَ الاَنبِياء وَ الاَئِمِه وَ اَمَّا البَاطِنَه فَالعُقُول".46 اصولاً در تعاليم توحيدي از آنجا كه عقل و وحي هر دو از منبع واحد سرچشمه گرفته‌اند، بين حكم عقل و فرمان شرع نوعي همسويي و ملازمه برقرار است، كه از آن به قاعده ملازمه تعبير مي‌شود. همچنين در آموزه‌هاي اسلامي جايگاه والايي در باره علم، علم آموزي و تلاش براي توسعه و آباداني وجود دارد. چنانكه قرآن كريم مي‌فرمايد: "قُلْ هَلْ يسْتَوِي الَّذِينَ يعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يعْلَمُونَ...؛47 بگو آيا كسانى كه مى‏دانند و كسانى كه نمى‏دانند يكسانند تنها خردمندانند كه پند پذيرند." و پيامبر گرامي اسلام (ص) فرمود: "طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِيضَةٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِم؛ طلب علم بر هر مسلماني واجب است."48

بر اين اساس ادعاي نوآوري بهائيان در زمينه توجه به عقل و علم پذيرفتني نيست و اين در حالي است كه اساساً بسياري از تعاليم و احكام بهائيت در تضاد كامل با معيارهاي عقلي،‌ علمي و فطري است كه خود دليلي آشكار بر بطلان اين دين بشري مي‌باشد. به عنوان نمونه، هنگامي كه بهاء مي‌گويد: "لااله الا اناالمسجون الفريد؛49 نيست خدايي جز من زنداني يكتا" همچنين "بگو در هيكل من جز هيكل خدا ديده نمي‌شود و نه در زيبايي من جز زيبايي او و نه در هستي من جز هستي او و نه در ذات من جز ذات او و نه در حركت من جز حركت او و نه در سكون من جز سكون او و نه در قلم من جز قلم چيره و ستوده او ديده نمي‌شود."50، ميرزا آقاخان كرماني و احمد روحي ـ از پيروان مكتب باب (شاخه ازلي)ـ اين ادعاي غريب ميرزا حسينعلي بهاء را آن‌قدر دور از عقل مي‌شمارند كه معتقدند جز افراد بي‌خرد، كسي اين‌گونه ادعاها را از مدّعيان آن نمي‌پذيرد.51 علي محمد باب نيز علاوه بر ادعاهاي متناقض، احكامش نيز نمايانگر ميزان ترقي و عقلانيت آن مي‌باشد؛ تنها به يك نمونه بسنده مي‌نمائيم: "لا تَركبَنَّ البَقر... سوار گاو نشويد، شير الاغ نخوريد، سوار حيواني نشويد مگر با دهنه و ركاب و بر آن چيزي بار نكنيد، تخم مرغ را قبل از پختن به جايي نزنيد كه مي‌شكند و ضايع مي‌شود. ما تخم مرغ را روزي نقطه اولي قرار داديم، شايد شما شكر كنيد."!!!52 باب همچنين استعمال دارو را مطلقاً حرام اعلام كرده است: "برشما باد كه دوا و مسكرات و نوع آنها را نه مالك شويد و نه بفروشيد و نه بخريد و نه استعمال كنيد."53 با اين حساب بايد كليه فعاليت‌هاي پزشكي و بهداشتي و دارو سازي به حال تعطيل در آيد. به علاوه به دستور باب تمام كتاب‌هاي عالم به غير از كتاب‌هاي باب و آنچه در قلمرو بيان نگارش يافته، بايد نابود شود: "في حكم محو كل الكتب كلها الا ما انشات اوتنشي في ذلك الامر."54

سران بهائي براي رهائي از اين افتضاحات از يكسو ادعا مي‌كنند كه كتاب بيان نسخ شده است و اين در حالي است كه ميرزا حسينعلي بهاء در آثار خود چندين بار نسخ بيان را مردود دانسته و گويندگان آن را مورد لعن قرار مي‌دهد؛ از جمله در اقتدارات مي‌نويسد: "نسبت داده‌اند كه احكام بيان نسخ نموده الا لَعنَهُ عَلَي القَومِ الظّالّمين"55 و از سوي ديگر ضمن جلوگيري از دسترسي بهائيان به كتاب بيان، به كتاب اقدس تكيه مي‌نمايند كه البته آن هم دست كمي از كتاب بيان و احكام باب ندارد. نظير اينكه؛ "اگر كسي خانه‌اي را بسوزاند او را بسوزانيد."56 همچنين كتاب اقدس شمار ماه‌هاي سال را 19 ماه و هر ماه را 19 روز مي‌داند.57 كه اين موضوع فاقد هرگونه مبناي علمي، عقلي و ديني بوده و داراي اشكالات اساسي است.58

پي‌نوشت‌ها:

1 . نساء/ 82.
2. چهل‌ سال‌ تاريخ‌ ايران‌ در دورهِ‌ پادشاهي‌ ناصرالدين‌ شاه‌ (المآثر و الاثار)، به‌ کوشش‌ ايرج‌ افشار، 2/629.
3. مجموعه الواح , ميرزا حسينعلي نوري (بها الله ) , ص 403 , به نقل از بهائيت در ايران , ص 110.
4. خطابات بزرگ، ص 119.
5. خاطرات صبحي. او که ساليان طولاني منشي مخصوص عبدالبهاء و از مبلغان بهائي بوده موارد متعددي را در کتاب خاطرات خويش بيان مي‌کند.
6. همچنين براي آشنائي با ساير مواردي که بزرگان بهائيت براي راحتي خودشان محافظه كاري نموده و تبليغ را ممنوع مي‌كردند به کتاب بهائيان، سيدمحمد باقر نجفي، مراجعه گردد.
7. خاطرات صبحي، پيشين.
8. جهت آگاهي کامل از اين تناقضات و نقد و بررسي عقايد بهائيت به بهائيان، پيشين مراجعه شود.
9. همان.
10. آشنايي با فرق و مذاهب اسلامي، پيشين.
11. نقطة الكاف، تأليف ميرزا جاني كاشاني، ضميمه كتاب، به همّت ادوارد براون.
12. كتاب اقدس ص 77.
13. ميرزا حسينعلي نوري كجوري (بهأالله)، كتاب مبين، ص286.
14. جامعه جعفريه، خندق آبادي،‌ ص 28 به نقل از سایت محاکمه ..
15. همان، ص 36.
16. انبياء/ 29.
17. آل عمران/ 79.
18. بيان، واحد اول، باب 15؛ واحد دوم، باب اول؛ واحد سوم، باب 14؛ و نيز نصائح الهدي إلي مَنْ کان مسلمِ فصار بابيا، علاّمه شيخ محمّدجواد بلاغي، ص 16. اين کتاب، به زبان فارسي، توسط سيد علي علامه فاني اصفهاني ترجمه شده و با نام"نصيحت به فريب‏خوردگان باب و بهاء" انتشار يافته است.
19. بهائيان، پيشين.
20. جامعه جعفريه، خندق آبادي،‌ ص 36.
21. بيان , واحد دوم , باب هفتم.
22. بيان، واحد هشتم , باب نهم.
23. بيان , واحد دوم , باب اول. 
24. بيان , واحد دوم، باب شانزدهم , به نقل از بهائيت در ايران , پيشين، ص 103 ـ 100.
25. جامعه جعفريه، پيشين.
26. شبهات بهائيت، پايگاه مرکز مطالعات و پژوهشهاي فرهنگي حوزه علميه قم.
27. زلزال، آيات 7‌ـ 8.
28. قيامت/ 9 ـ 7.
29. قيام قيامت، محمد شجاعي و از مرگ تا قيامت، محمد رضا کاشفي، ص 82.
30. جهت آشنائي با منابع نقد بابيت و بهائيت به خاتميت، نفي بابيت (ضميمة‏ کتاب‏شناسي نقد بابيت)، عزّالدّين رضانژاد، فصلنامه انتظار، ش 6 رجوع شود.
31. صحيفة عدليه، علي محمد شيرازي، منتشره از سوي بابيه مقيم طهران، ص 7.
32. نقطة‏الكاف، حاجي ميرزا جاني كاشاني، ص 135.
33. بهائيان، پيشين.
34. اقتدارات، مجموعة الواح و نوشته‌هاي بهاء الله، ص 244.
35. صحيفة عدليه، سيد عليمحمد شيرازي، منتشره از سوي بابيه مقيم طهران، ص 27.
36. بيان فارسي، ص 309.
37. همان، ص 230.
38. بهائيت در ايران، پيشين، صص 108‌ـ 109.
39. جهت آشنائي با اين روايات به كتاب چشم به راه مهدي (عليه السلام)، جمعي از نويسندگان و چشم اندازي به حكومت حضرت مهدي (عليه السلام)، نجم الدين طبسي رجوع شود.
40. خطابات، عبدالبهاء، ص 18.
41. افندي، عباس (عبدالبهاء)، خطابات مباركه، ص ۱۹۱.
42. شيفتگي عبدالبهاء به غرب؛ در انديشه و عمل، سعيد شريفي، فصلنامه مطالعات تاريخي ‌ـ شماره ۱۷ (ويژه بهائيت)، ص210 به نقل از سایت محاکمه .
43. دايرة المعارف جهان اسلام، آكسفورد، ذيل واژه Bahai.
44. بقره/ 242.
45. دين‌شناسي، عبدالله جوادي آملي، صص 163‌ـ157؛ و منزلت عقل در هندسه معرفت ديني، عبدالله جوادي آملي، صص ص69‌ـ61.
46. تحف العقول عن آل الرسول، ابن شعبه حرّاني، ص386.
47 الزمر/ 9.
48. جهت آشنائي بيشتر با آيات و روايات پيرامون جايگاه علم و عالم در اسلام به ميزان الحکمه، محمدي ري شهري، ج 6، صص 445 ‌ـ 535 مراجعه شود.
49. کتاب "مبين" نوشته بهاءالله، ص286.
50. مبين، ص 17.
51. هشت بهشت، ميرزا آقاخان كرمانى و شيخ احمد روحى، ص215؛ هشت بهشت ادعانامه فرقه ازلى عليه بهائيت،حميدرضا روحانى، ماهنامه زمانه،شماره 61.
52. بيان عربي، علي محمد باب، ص 49.
53. همان، ص 42.
54. بيان فارسي، ص198.
55. اقتدارات، حسينعلي ميرزا، ص 45 و 103.
56. کتاب اقدس ص 18 به نقل از سایت محاکمه ..
57. همان، ص 34.
58. اعتقاد مذکور كه هر سالي 19 ماه و هر ماهي 19 روز است داراي اشكالات زير خواهد بود: 1. اگر ماه‌هاي بهائيان مبتني بر سال خورشيدي است در اين صورت 19 ماه كه هر كدام مشتمل بر 19 روز باشد با سال خورشيدي منطبق نمي گردد؛ زيرا سال خورشيدي 365 روز است و مجموع روزهاي بهائيان در يكسال 361 روز مي‌شود. 2. اگر مبناي بهائيان بر سال قمري است در اين صورت نيز هيچ تطابقي با سال قمري نمي تواند داشته باشد؛ چون ماههاي قمري 29 يا 30 روز مي‌باشند نه 19 روز. بنابراين ديدگاه بهائيان در گردش ماه و خورشيد در تناقض آشكار با مسائل پذيرفته شده عقلي، علمي، عرفي و ديني خواهد بود.
 
وفاق اجتماعی PDF
  پیش از هر چیز باید به کیفیت تکوین وفاق اجتماعی نظر کرد، چرا که وفاق امری قراردادی نیست و شاخصه های بیرو نی آن نیز با قرارداد حاصل نیامده است. سیر تکوین وفاق اجتماعی بی هیچ تردید از درون انسان ها به سوی بیرون آنهاست و بنابراین ، بحث در این معنا لزومآ به ایجاد و یا تقویت وفاق اجتماعی منجر نمی شود مگر آنکه نفس «معرفت نسبت به چگونگی ایجاد وفاق اجتماعی» را لازمه بقای آن بدانیم، که البته در این صورت این بحث را باید از لازم ترین مباحثی دانست که باید مورد طرح قرار گیرد. 

وقتی می پرسیم که «شاخصه های وفاق اجتماعی در جمهوری اسلامی چیست؟» باید توجه داشت که جمهوری اسلامی خود معلول و نتیجه یک وفاق اجتماعی است نه علت آن، و بنابراین، درست تر آن است که بپرسیم «علت تکوین وفاق اجتماعی بر حکومت جمهوری  اسلامی چیست؟»و قبل از این سوال، همان طور که گذشت، باید از چگونگی تکوین وفاق اجتماعی سوال کرد، چرا که ممکن است حکومتی که معلول یک وفاق اجتماعی نیست بر سر کار باشدچنان که رژیم شاهنشاهی ایران چنین بود، و در حالتی دیگر، ممکن است که مردم بر امر معینی که بعد ها به صورت شاخصه ای برای وفاق اجتماعی ظهور کند اتحاد و اتفاق و اجتماع پیدا کنند، حال انکه آن امر پیش از این قرارداد نشده باشد و یا از جانب حکومتی که بر سر کار است مورد تایید نباشد، چنان که مردم ایران بر رهبری امام امت (قدس سره) به وفاق رسیده بوده اند ، حال انکه حضرت او هنوز در تبعید بود.     

وفاق اجتماعی وقتی حاصل می آید که جامعه ای بر امری معین به اتفاق اتحاد دست یابند و چون فردی واحد عمل کنند_ و البته وفاق به این معنا هرگز مطلقآ به دست نمی آید و به طور نسبی وقتی « عموم » مردم بر امری اتفاق کنند معنای «وفاق» محقق شده است. 

از جانب دیگر، باید توجه داشت که هر چه عموم مردم بر آن اتفاق یابند لزومآ حقیقت و عدالت نخواهد بود و «اکثریت آرا» ضرورتآ متمایل به جانب حق و عدالت نیست، چنان که در دوران رایش سوم، راسیسم هیتلری امری بود که اکثریت مردم آلمان بر آن به اتفاق رسیده بودند . رای اکثریت مردم لزومآ «محترم» نیست و اگر قاعده حکومت ها بر این قرار گرفته است، نه به آن دلیل است که توافق اجتماعی بر امری معین ، میزان (تشخیص) حق از باطل است، بلکه به آن علت است که توافق اجتماعی لازمه ایجاد و بقای حکومت هاست. حکومت اگر غضب نشده باشد، عهدی است که عموم مردم با حاکمان بسته اند و به همین علت هم این توقع وجود دارد که در صورت وقوع جنگ، مردم داوطلبانه حضور یابند و عهدی را که بسته اند پاس دارند. 

سخن مولا در خطبه «شقشقیه» که فرمودند:....لولا حضور الحاضر و قیام الحجه بوجود الناصر ، و ما اخذ الله علی العلما ان لا یقاروا علی کظة ظالم و لا سغب مظلوم لا لقیت حبلها علی غاربها  بیانگر این حقیقت است که وجوب قبول خلافت درباره حضرت مولا علی(ع) به اجتماع این سه امر باز می گردد: بیعت کردن مردم، وجود نصرت کنندگان و پیمانی که خداوند از علما گرفته است برای یاری مظلومان؛ حال آنکه خلافت حق مطلق او بود. و البته این لفظ حق را نباید به مفهوم کنونی لفظ گرفت که در برابر «تکلیف» واقع می شود. در اینجا حق و تکلیف لازم و ملزوم یکدیگرند، اگر چه «حق خلافت» تا هنگامی که با «بیعت عموم مردم» جمع نشود، «اثبات تکلیف» محقق نمی شود. «اسقاط تکلیف» نیز در باب خلافت _که ظاهرآ ولایت است_ با عدم اقبال مردمان که در اینجا آن را «عدم وفاق اجتماعی» باید خواند، به انجام می رسد. پس وفاق اجتماعی اگر چه شرط تشکیل حکومت است و لازمه بقای آن، اما میزان (تشخیص) حق از باطل نیست. 

 درباره کیفیت تکوین وفاق اجتماعی نیز باید گفت که اگر چه عوامل بیرونی _همچون تبلیغات و..._ می تواند در رساندن مردمان به یک توافق اجتماعی موثر باشد، اما اصل، همان تحول درونی است که باید اتفاق بیفتد. تا این تحول درونی روی ندهد، عموم مردم بر یک امر واحد اجتماع و اتفاق نمی یابند و شاخصه های وفاق اجتماعی نیز خواه ناخواه همان اموری خواهند بود که مردمان بر آن به اتفاق رسیده اند. 

مردمانی که بر یک غایت واحد به اتفاق رسیده اند را باید «امت» خواند. در معنای امت این «غایت و ملت واحد» مستتر است. «ملت» را به معنای قرانی ان به کار برده ام که مرادف با معنای «دین و آیین» است و به مصداق آیاتی چند،و از جمله ثم اوحینا الیک ان اتبع ملة ابراهیم حنیفا، ملت در قران به همین مفهوم استعمال شده است. اگر لفظ «امت» صبغه ای دینی دارد به آن علت است که دین عمیق ترین و حقیقی ترین و ماندگار ترین امری است که می تواند مردمان را به یک «وفاق جمعی درونی» برساند و این وفاق جمعی درونی لازمه وفاق اجتماعی بر شاخصه های بیرونی است . آیه مبارک ان الله لا یغیر ما بقوم  حتی یغیر و ا ما با نفسهم در واقع شاهدی قرانی است بر این معنا که هر تغییر اجتماعی لاجرم بر یک تحول انفسی مبتنی است و تا این امر انفسی و درونی اتفاق نیفتد، وفاق اجتماعی ممکن نیست. 

در تاریخ این پنجاه سال اخیر برای اولین بار جدایی پاکستان از هند (1947) و تشکیل جمهوری اسلامی پاکستان (1956) و برای دومین بار انقلاب اسلامی ایران نشان داد که «دین» در جهت تکوین یک امت واحد ، در عرض سرزمین ، تاریخ ، آداب وسنن و زبان مشترک واقع نمی شود ، بلکه سایر اشتراکات اگر در طول «دین واحد» واقع نشوند قدرت و امکان ایجاد یک امت _ و یا به تعبیر امروزی ها ملت _ واحد را ندارند. 

تنها توافق اجتماعی ماندگار دین است، اگر چه تجربه نشان داده است که امور دیگری نیز می توانند برای مدتی کوتاه مردمان را به اتحاد و اتفاق و اتخاذ یک طریق ویا حکومت واحد راهبر شوند. تمدن غرب ، حکومت های ناسیونا لیستی و انقلاب کمونیستی روسیه شواهدی در تایید این مدعا هستند که اگر چه وفاق اجتما عی می تواند بر امری مغایر و حتی متضاد با «حکم فطرت و عهد ازلی انسان»_ یعنی الست بربکم قالوا بلی _ واقع شود، اما جز برای مدتی کوتاه پایدار نیست. تمدن غرب در حال فروپاشی است واین فرو پاشی نیز سیر تکوینی از درون به سوی بیرون دارد، نه بالعکس ؛ یعنی تحول انفسی انسان ها در رویکرد دوباره به عالم معنویت است که مبدا این فرو پاشی _ که به سرعت مراحل تکوین خود را طی میکند_ واقع شده است . 

تحقیقات ماکس وبر در جامعه شناسی ادیان نیز نشان داده است که حتی تمدن امروز که با انقلاب تکنولوژی تحقق یافته ، عرصه تعیین خویش را در یک وفاق جمعی دینی یافته است. اگر پوریتانیسم*  یا رفرم دینی مسیحیت وجود پیدا نمی کرد ، روحیه سرمایه داری که منشا انقلاب صنعتی است در اروپای غربی_و بالخصوص انگلستان _ بسط نمی یافت و بالتبع ، تمدن تکنولوژیک غرب نیز ظهور پیدا نمی کرد. ماکس وبر صراحتآ بیان میدارد که اگر پروتستانتیسم قرب به خدا را در هویت دنیایی بشر معنا نمی کرد و همچنان ملازمه قرب به مسیح با رهبانیت حفظ میشد، اروپا امکان رویکرد به روحیه سرمایه داری را نمی یافت؛ اگر چه پیش از انقلاب صنعتی ، زمینه تکوین رفرم در مسحیت را باید در تحولی انفسی جست و جو کرد که با رنسانس در جان بشر غربی واقع شده بود. 

وفاق اجتماعی می تواند بر تمام نیازهای واقعی و یا کاذب بشر وقوع پیدا کند، چنان که جمعی گرسنه در طلب نان قیام کنند و یا جماعتی از بردگان برای کسب آزادی اتفاق حاصل کنند و یا آن سان که در دنیای وارونه امروز مرسوم است جماعتی از همجنس بازان لغو قوانین مزاحم نیازهای کاذب خویش به تشکیل دمونسترانسیون ** ، اتحادیه و یا حزب اقدام کنند . اما این توافق های جمعی هرگز نمی تواند به طور وسیع و یا پایدار اتفاق بیفتد . نیازهای پایدار تر وجود بشر می تواند منشا و مبدا توافق هایی عمیق تر و ماندنی تر  را فراهم آورند، اما از همه نیازها قدرتمند تر و عمیق تر ، حکم فطرت و اقتضای عهد ازلی انسان است که در دین معنا می شود. 

احزاب نیز بر اساس توافق های جمعی ایدئولوژیک تاسیس میشوند، اما به مصداق "کل حزب بما لدیهم فرحون"، حزب بازی به گروه گرایی و ترجیح منافع حزب بر حقیقت می انجامد، و به این معنا در همین روزگار ما و در همین روزهای حاضر ، عملکرد هر دو جناح سیاسی متقابل _ راست و چپ شاهدی است بر این مدعا که یک حزب ، خواه نا خواه ، منافع حزبی خود را بر حقیقت ترجیح خواهد داد ، مگر آنکه چنین فرض کنیم که منافع یک حزب بتواند مساوی با حق و عدالت باشد که حتی در بهترین شرایط نیز امکان وقوع چنین امری به چشم عقل و منطق مستعبد می نماید. 

اگر به کیفیت تکوین انقلاب اسلامی از مبادی آن _که مساجد باشند بر محور غایاتی واحد، یعنی رهبر امت (قدس سره) و تاسیس حکومت اسلامی ،بنگریم به رای العین خواهیم دید که هیچ امر دیگری نمی توانست به طور طبیعی مردم را به اتفاق و اتحاد برساند و بزرگ ترین مصداق وفاق اجتماعی در تاریخ معاصر را متحقق کند. حتی « حزب جمهوری اسلامی» نیز که در غایات با حکومت جمهوری اسلامی اشتراک کامل داشت نیز نمی توانست در نهایت امر از یک هویت مستقل که او را تشخیص و وجود بخشیده بود اعراض کند و این هویت اگر عین هویت حکومت جمهوری اسلامی بود که خود به خود ضرورت وجود حزب از میان برمی خاست _ چنان که بعدها این امر اتفاق افتاد_ و اگر هویت حزب از هویت نظام متمایز بود ، این تمایزات در ادامه مسیر لاجرم منتهی به تعارض می شد. پس اگر نظام جمهوری اسلامی چنان که حق است می خواست حقانیت خود را در وفاق اجتماعی امت مسلمانان ایران پیدا کند ،می با یست که از اتکا به یک حزب خاص _ هر چند حزب جمهوری اسلامی _ پرهیز کند . 

وفاق اجتماعی مردم ایران بر دشمنی با نظام شاهنشاهی نیز مبتنی نبود ، اگر چه این دشمنی وجود داشت ؛ بغض آنان در برابر رژیم شاه به تبع حب آنان نسبت به امام (قدس سره ) و اسلام وجود پیدا کرده بود و بنابراین ، اگر حضرت او اصراری بر سرنگونی شاه نمی داشت، این امر توسط مردم واقع نمی شد. 

شریعت ظاهر دین است و حضرت امام امت (قدس سره) نه فقط عامل به شریعت ، که مظهر کامل حقیقت دین بود . وفاق اجتماعی بر محور دین نمی تواند در نسبت با شریعت که ظاهر دین است به وجود بیاید؛ وفاق اجتماعی باید در نسبت با حقیقت دین ایجاد شود که ولایت است. اگر درباره نماز گفته اند که تاسیس حکومت اسلامی برای اقامه نماز است، راست گفته اند ، چرا که نماز حقیقت دین را محفوظ می دارد و چنانچه همین نماز حقیقت خویش را گم کند و در ظواهر تشریعی نماز تحجر پیدا کند، هیچ گره ای را باز نخواهد کرد ، چنان که در عربستان سعودی نکرده است . در عربستان سعودی در اوقات نماز مردم را به ضرب باتون و شلاق به مساجد میرانند ، اما این نه تنها نمازی نیست که بتواند شیطان را براند، بلکه نقابی است که شیطان هم در پس آن پنهان می شود_ و شده است پس وفاق اجتماعی مردمان نسبت به ظاهر شریعت بیهوده است و دین را در جامعه تحقق نخواهد بخشید. باطن شریعت است که می تواند «امت واحد» را که مصداق وفاق اجتماعی مردمان بر یک دین است، متحقق سازد. 

  حقیقت دین اسلام در شریعت ظهور یافته است ، اما کدام شریعت؟ نماز و روزه و زکات و حج و انفاق و امر به معروف و نهی از منکر می توانند مبدل به صورت هایی شوند که درونشان اضداد خویش را پنهان کرده باشند، چنان که حج اگر به قصد چرخیدن بر گرد خانه سنگی انجام شود بت پرستی است و یا رجم شیطان هنگامی تحقق خواهد یافت که به فرمایش آن مظهر روح اللهی بشر، رجم شیاطین واقعی که آمریکا و اعوانش را نیز شامل میشود وقوع پیدا کند. خوارج نیز با انتساب به ظاهر شریعت شمشیر بر فرق سر باطن شریعت _ که مولا علی باشد _ کوبیدند. پس ولایت باطن شریعت است و اسلام آوردگان باید میزان را در تبعیت از ولایت بجویند، نه طول رکوع و سجود و زخم پیشانی، که خوارج نیز این همه را داشتند. 

اما از جانب دیگر، به بهانه این حکم نیز نمی توان تیشه بر اصل شریعت زد، آن سان که باطنی مسلکان زده اند. حراست از حقیقت دین را باید در حراست از مرزهای شریعت جست و جو و اگرنه ، میزانی برای تمییز متقیان از غیر آنان وجود ندارد . و بر این مبنا ست که حکم را باید بر ظاهر راند و "ان اکرمکم عند الله اتقیکم" را نمی توان چون قاعده ای که ظهور دنیایی باشد به کار گرفت. 

رویکرد به ولایت فقها مقتضای فطرت دینداری است و این امری است فراتر از مباحث فقهی گوناگون که در رد و یا اثبات ولایت فقها انجام میگیرد. انسان دیندار یا خود به اجتهاد رسیده است و یا از آنان که عالم به دین هستند تبعیت می کند و این وفاق اجتماعی امری است ملازم با دینداری. 

دینی که شریعت ظاهری ندارد _ همچون شینتو ئیسم *** ژاپنی ها _ و یا شرایع خاص خویش را به حداقل ممکن رسانده است، به راحتی با شریعت دنیای امروز که از لحاظ فلسفی مبتنی بر پوز یتیویسم  و متدو لوژیسم **** است و از لحاظ عملی با پرستش ابزار اتوماتیک ظهور پیدا کرده، قابل جمع است.دینی که شریعت ندارد چون خیمه ای است که دیرک ندارد و با نخستین طوفان بر چیده میشود. شریعت نیز که مجموعه احکام دین است نمی تواند کاملآ سیال باشد، چرا که اصلآ دین ثابت با قول و فعل ثابت ظهور پیدا میکند و اگر انتظار داشته باشیم که دینی حقیقت ثابت داشته باشد در عین شریعت سیال، نقض غرض کرده ایم . 

حقیقت دین اگر چه از یک جانب با حیرت و دهشت و رازباوری همراه است، اما از آنجا که نفس الامر یا واقعیت عالم ثابت است و روح انسانی نیز دراصل وجود خویش با این حقیقت ثابت متحد است، ناگزیر است از آنکه معرفت خویش را از عالم در آداب و سنن ثابتی متنزل کند و از طریق عمل به این آداب و سنن ثابت ، به عهد ازلی خویش وفا کند. 

حقیقت اسلام در شریعت ظاهر شده که در اصولی همچون نماز و روزه و حج و جهاد و امر به معروف و نهی از منکر ثابت است، اما در بسیاری از مصادیق ، متغیر به اجتهاد زنده . اجتهاد زنده لازمه زنده ماندن شریعت و حکومت دین است ، چرا که اگر چه موضوعات همواره ثابت است ، اما مصادیق همواره در تغییرند و این تغییر مدام ایجاب می کند که اجتهاد نیز علی الدوام جوابگوی این تغییرات باشد. فقاهت از یک جانب به این معنا باز می گردد و از جانب دیگر به معنای تحت اللفظی خویش که از جمله در این آیه مبارک قرآن آمده است:قد فصلنا الایات لقوم  یفقهون. این توسع در معنای فقه را می توان در تمام طول تاریخ اسلام در حوزه ها ی علوم الهی پیدا کرد. در تمام طول این تاریخ ، به تناسب فلسفه و کلام و عرفان نظری مقوم این معنای از فقه بوده اند. 

علوم تجربی اگر فارغ از غایات توسعه تکنولوژیک و تبعات اجتماعی و سیاسی و اخلاقی آن ملاحظه شود، هرگز مقابله ای جدی با دین و دین داری نخواهند داشت.چرا که اصلآ این علوم که متکی بر تجربه هستند و علت ایجاد و توسعه شان نیاز بشر به استفاده از طبیعت است در عرض علوم نظری نیستند. این علوم جهان را فارغ از اغراض نیازمندانه بشر نمی بینند و امکان صدور احکام کلی درباره عالم را ندارند، اما وقتی باد عجب که لازمه حیات غفلت مندانه بشر روی این سیاره خاکی است در احکام جزئی این علوم دمیده میشود ، در نظر جاهل چنین می آید که می توان با این احکام جهان را تفسیر و تبیین کرد. متدولوژی علوم ما را بی نیاز از  فلسفه و علوم الهی نمی کند و از علوم طبیعی نمی توان انتظار داشت که احکام مابعدالطبیعی صادرکنند. توهمی که با فلسفه علم برای بشر امروز حاصل شده و خود را بی نیاز از فلسفه و علوم عقلی و الهی می بیند از آنجا ریشه گرفته که عقل نظری متدولوژیست ها ، به اقتضای کلی نگری فطری خویش ، بی آنکه خودشان بر این معنا آگاه باشند، احکام جزئی و ابطال پذیر علوم تجربی را بر عالم کلی اطلاق بخشیده است، غافل از آنکه پیدایش این احکام محدود به کنکاش ها و اغراضی غیر علمی است و صرفآ ماهیت کاربردی و جز در محدوده این اغراض و برای دورانی کوتاه پایدار نخواهند ماند. ضرورت این تلاش مستمری که از یک سو پراگماتیسم ***** حاد بشر امروز و از سوی دیگر اتوماتیسم منتزع از تکنولوژی _که حیاتش در عدم تامل و توقف است_ آن را ایجاب کرده اند ، علوم تجربی را هر چه بیشتر به سوی تخصصی شدن و خوض در جزئیات جدا افتاده از کل رانده است و این سیر، خواه نا خواه، متناقض با کل بینی و کل گرایی که عرصه حیات عقل نظری و الهی است عمل می کند. 

عالم جدید و لوازم آن را باید  در پرتو حکمتی که از تفقه در دین حاصل می آید شناخت، نه آن سان که خود خویشتن را معرفی می کند، اگر چه علوم تجربی نیز که محدود به اغراض الحادی بوده اند، جز برای چند قرن نتوانسته اند که بشر را از دین دور کنند و اکنون که عرصه مجهولات تا آنجا وسعت یافته است که بشر حقارت خویش را در برابر عظمت جهان مجهولات  به چشم می بیند، به ناچار بار دیگر روی به جانب عالم معنا آورده است. 

ما نمی توانیم به عالم جدید پشت کنیم و چشم از تکنولوژی و علوم جدید بپوشیم، اما در عین حال هرگز نخواهیم توانست بر محور توسعه تکنولوژی آن سان که در غرب روی داده است وفاق اجتماعی پیدا کنیم . توسعه تکنولوژی در غرب با غلبه روحیه سرمایه داری و نفی شریعت ملازمه داشته است و این امر به تبع تمدن غرب تنها در میان اقوامی محقق خواهد شد که هویت تاریخی مستقلی ندارند و یا در ذات دین و سنت ها یشان ممانعتی در راه رویکرد به این شریعت جدید که با اومانیستی غرب ظهور کرده است وجود ندارد در ژاپن نه تنها دین و سنت چون عاملی بازدارنده بر سر راه توسعه تکنولوزیک و رشد سرمایه داری عمل نکرده است، بلکه بالعکس، دین شینتو و سنتهای کهن ژاپنی چون خاک آماده ای است که شجره سرمایه داری و تکنیک در آن ریشه دوانده است. مهم ترین صفاتی که شینتو ئیسم را آماده گر قبول این روح جدید ساخته آن است که شینتوئیسم یک دین اسطوره ای و کاملآ ابتدایی است که نظام اخلاقی منسجم و معینی نیز ندارد و به عبارت دیگر ، این دین دارای شریعتی ثابت و معین نیست. 

روشنفکران غرب زده و یا وابسته در کشور ما ، با علم به این حقیقت که روح عرفان اسلامی _ و به عبارت بهتر عرفان شیعی _سد راه قبول شریعت علمی جدید است ، سعی دارند که با عرفی کردن تفکر غربی و اعمال رفرم های پروتستانتیستی در تفکر دینی، این مانع را از سر راه بردارند و بسیاری از روشنفکران متشرع نیز بدون خود آگاهی و از سر جهل نسبت به تبعات مساعی خویش، با این تلاش ها همراهی و هم سویی می کنند .تهاجم فرهنگی غرب علیه تفکر انقلابی اسلام نیز از همین خللی که در عزت و استقلال ملی _ که عین هویت دینی ماست _ توسط روشنفکران غرب زده داخلی ایجاد شده است مؤثر می افتد.حکایت این روشنفکران همان حکایت «اسب چوبی تروا» ست که در شکم خویش سربازان دشمن را پنهان داشته است . 

اگر این تفسیرهای پروتستانتیستی جدید از شریعت وجود نداشت، تهاجم فرهنگی شیطان اکبر،و حتی ماهواره، می توانست در نهایت به قوام و استحکام هر چه بیشتر رابطه این امت با دین رسول الله بینجامد، چرا که از یک سو تجربه تاریخی نشان داده که اسلام همواره از درون شکست برداشته و هجوم بیرونی فقط هنگامی مؤثر افتاده که نفاق در بنای مستحکم دین ایجاد خلل کرده است و از سوی دیگر ، اصلآ حقیقت اسلام در مبارزه با شیطان ظهور پیدا می کند، و این حکمتی است که در آفرینش شیطان وجود دارد. 

ذکر این نکته نیز لازم است که حکومت دینی تا هنگامی پا بر جاست که روحانیت، والیان حکومت باقی است . نظام اسلامی جسمی است که باید قابل روح دین باشد و اگر روحانیت دین اسلام در جسمانیت نظام حکومتی که خود را بدل از شریعت محسوب می دارد استحاله پیدا کند، حفظ چنین نظامی آن غرض اولیه و اصلی را که تاسیس حکومتی دینی بود نقض خواهد کرد . والیان حکومت اسلامی باید تا آنجا که ممکن است تشبه به رسول الله (ص)پیدا کند و تنها در همین صورت است که خواهند توانست ظاهر عالم جدید را با باطن دین اسلام جمع کنند و اگر نه ، خود مرعوب و مفتون غرب خواهند شد و طعمه شیاطینی که دام خویش را بر ظاهر شریعت گسترانده اند و بنابراین، وفاق اجتماعی بر ولایت فقها تا هنگامی پا بر جا خواهد بود که فقها و والیان حکومت خود را مصداق حقیقی فقیه و ولی حفظ کرده اند و اگر نه، این ولایت خود به خود اسقاط خواهد شد. 

وفاق این امت بر محور «ملیت» نیز امکان پذیر نیست. ملیت _ ناسیو نا لیسم _ اگر فارغ از معنای جدید آن لحاظ شود هرگز بدون معتقدات دینی و فرهنگ و ادب معنا نخواهد گرفت. ملت به مفهوم جدید(ناسیون) به خودی خود با لزوم حاکمیت ملی ملازم است و در این صورت ، دین مشتر ک یک امر کاملآ فرعی خواهد بود. الجزایر و پاکستان دو نمونه از حکومت های ناسیونالیستی هستند که در کشورهای مسلمان تاسیس شده اند. این صورت از ناسیو نالیسم نمی تواند مستقل از غایات و لوازم تمدن تکنولوژیک سرمایه داری موجود شود. والیان حکومت پاکستان سعی کرده اند ظاهر شریعت را با باطن تمدن جدید جمع کنند که خواه نا خواه در هیچ یک توفیقی آن سان که باید ندارد. 

هویت دینی و ملی ما یکی است ، چنان که ماهیت هر ملت بدون نسبت با دین و معتقدات مشترک تشخص و ظهور پیدا نمی کند و آنان که ناسیونالیسم را بهانه مخالفت با نظام اسلامی کرده اند باید به این پرسش جواب گویند که وفاق اجتماعی ما بر محور ملیت با رجوع به کدام دین محقق خواهد شد؟شاه معدوم دم از داریوش و کورش بزرگ می زد و ریا کارانه خود را سر سپرده آستان حضرت رضا (ع) می نماید، اما اطرافیان شاه و تئوریسین ها ی دروازه تمدن بزرگ در جلسات خصوصی ترشان آداب و آیین های زرتشتیان را نیز فقط در ظاهر احیا کرده بوده اند. آنها نابه خود دریافته بودند که موجودیت یک ملت بدون دین مشترک تحقق نمی یابد و اگر چه در باطن سرسپرده آستان ابلیس اکبر _ واضع شریعت جدید _ بودند ، اما رویکردشان به شکوه و عظمت دوران هخامنشیان و آداب زرتشتیان برای گریز از اسلام بود ، همان راهی که اکنون صدام یزید و حکام عربستان و اردن..... نیز در پیش گرفته اند. 

از جانب دیگر، نباید پنداشت که گرایش های ملی از هر نوع منافی وفاق اجتماعی ما بر ولایت فقیه و شریعت اسلام هستند. دیندارترین مردمان وطن دوست ترین مردمانند و" حب الوطن من الایمان "صدق محض است . تمامیت ملی ما را نیز در جنگ هشت ساله ،مؤمن ترین مردمان به دین اسلام حفظ کردند. 

داعیان ملی گرایی در جست و جوی  سوراخ هایی برای فرار از ولایت مطلق هستند و این بهانه را پیش کشیده اند. هویت فرهنگی این امت  نیز در عین آنکه نسبتی با فرهنگ جهانی دارد و نسبتی دیگر با فرهنگ های محلی و بومی ، معین و مستقل است و روشنفکران غرب زده به جای آنکه سرگردانی خود را به این امت نسبت دهند باید در اندیشه علاج خویش از التقاط فرهنگی بر آیند. 

وفاق اجتماعی بر دشمنی با ابلیس اکبر _ آمریکای جهانخوار و قداره بند _ نیز امری متحقق است ، مشروط بر آنکه مردمان صادقانه از قواعد جدید این مبارزه آگاه شوند. سیاست های خارجی جمهوری اسلامی، بدون رودر بایستی، گرفتار عدم تشخیص و حیرانی است و مردم ایران در طول سال هایی که از پیروزی انقلاب میگذرد آموخته اند که واقعیت را در عمل بجویند،نه در سخن . البته نمی توان انکار کرد که عالم سیاست پیچیدگی های خاص خویش را دارد و عامه مردم نیز از پیچیدگی گریزانند و بنابراین، شاید امکان نداشته باشد که مردمان در عالم پیچیده سیاست خارجی ورود پیدا کنند، اما آنها صداقت را در می یابند و اگر تا کنون نیز با وجود همه معضلات کمرشکن بر مبارزه پای می فشارند شاید علتی جز این نداشته باشد. 

گسترش تکنولوژی ارتباطات و پدیدارهای ویدئو وماهواره هم نباید که ما را  مرعوب کنند. اگر ما معتقد هستیم که دین اسلام عین فطرت بشر است نباید ترسی به دل راه دهیم و البته از این واقعیت نباید اسبابی برای غفلت زدگی خویش فراهم کنیم . اومانیسم مسلط بر عالم جدید اگر چه برای دورانی کوتاه سلطنت بر جهان و روان انسان ها را در کف دارد ، اما از انجا که بر حقیقت مبتنی نیست ، خواه نا خواه به بن بست محال خواهد رسید _که رسیده است _ و در این حالت ، چون عقربی که در محاصره آتش خود را نیش می زند، اسباب فروپاشی و اضمحلال را خود علیه خویشتن فراهم خواهد آورد و از درون فرو خواهد پاشید . فرو ریختن مرزهای جغرافیایی در جهان ارتباطات اگر چه در ظاهر به ضرر ماست، اما در باطن امر چنین نیست. غرب از فرو ریختن این مرزها بیشتر در وحشت خواهد افتاد ، چرا که سلطنت او بر فریب استوار است و هر چه بگذرد مردم جهان بیشتر به واقعیت امر پی خواهند برد. 

نمی خواهم بگویم که امپریالیسم خبری و یا ارتباطی وجود ندارد و یا ما باید در برابر ماهواره و ویدئو تسلیم شویم ، بلکه می خواهم بگویم همان سان که امپریالیسم سیاسی از درون خواهد پاشید ، امپریالیسم ارتباطی نیز عناصر منافی با ماهیت کنونی خویش را در ذات خود دارد و فی المثل اگر ما نمی توانیم ورود ویدئو را به کشور خود کنترل کنیم ، غرب هم از اعمال این کنترل عاجز است اکنون در افغانستان شبکه ویدئویی غیر رسمی مجاهدین افغانی ، عملا در خدمت غایات آنان ، مرزهای تبلیغاتی رژیم را انکار می کند. امپر یالیسم ارتباطی دیر یا زود ناگزیر خواهد شد که تسلیم حقایق شود و آن روز است که این عقرب خودش را نیش خواهد زد. 

عصر تمدن غرب و سیطره روح سرمایه داری بر بشر به پایان رسیده و عالم در محاصره حقیقت است . اکنون اگر چه شبکه قاچاق ویدئویی وفاق اجتماعی ما را بر محور دین و اخلاق مذهبی تهدید میکند ، اما حقیر این عرصه را آوردگاه مبارزه ای عظیم می بینم که بین آدم و دعوات شیطانی نفس اماره اش در گیر است .آدم فریب خورده و از بهشت حقیقت وجود خویش هبوط کرده ، اما دیگر توبه اش مقبول افتاده است و زود است که باز گردد: "فتلقی ادم من ربه کلمات فتاب علیه ." شیطان از سوراخ هایی که شبکه ویدئویی در خانه گشوده است سرک می کشد ؛ باید این شبکه را کنترل کرد، اما در عین حال ،  راه حسن استفاده از این مرزهای فروریخته بر ما بسته نیست. 
---------------------------------------------------
پی نوشت ها: 

*. Puritanisme :جنبشی در میان پرو تستان های انگلستان در قرنهای شانزدهم و هفدهم که اعضای آن خواهان ساده تر شدن مراسم و تشریفات کلیسا بودند.

**.Demonstration . تظاهرات 

***. Shintoisme: آیین اولیه مردم ژاپن . پیروان آیین شینتو امپراطو ژاپن را فرزند الهه خورشید می دانند.

****. Methodologisme .اعتقاد به اصالت متد  یا روش (علمی).

*****. Pragmatisme :فلسفه صلاح عملی . نظریه ای که حقیقت را عمدتا در نتایج و آثار عملی مترتب بر افکار و اعمال بشر جستجو می کند
 
دعوت از مديران وبلاگ هاي مهدوی PDF

مجموعه فرهنگی منتظران دارنده وب سايت منتظران در نظر دارد با توجه به فعاليت پراكنده وبلاگ های مهدوی از همه مديران آنها دعوت به عمل آورد تا براي ايجاد يك منبع جامع مهدويت اين مجموعه را ياري نمايند.

دارندگان وبلاگ های مهدوی كه تمايل به همكاري دارند مي توانند از طريق پست الكترونيك این نشانی پست الکترونیک دربرابر spambot ها و هرزنامه ها محافظت می شود. برای مشاهده آن شما نیازمند فعال بودن جاواسکریپت هستید با اين مجموعه تماس بگيرند يا با عضويت در سايت، منتظر ارتباط اين مجموعه با خود باشند.

با تشكر از همدلي و همكاري شما

مجموعه فرهنگي منتظران 

 

 
موج‌ بيداري‌ اسلامي، و افول‌ فرقه‌ ضاله‌ PDF
گفتمانی با دکتر ولایتی
دکتر علي‌ اکبر ولايتي، محقق، نويسنده، پزشک‌ و سياستمدار برجسته‌ و صاحب‌نام‌ معاصر است که‌ اهل‌ نظر، گذشته‌ از سمتهاي‌ مهم‌ سياسي، با آثار و تأليفات‌ ارزشمند وي‌ در رشته‌هاي‌ مختلف‌ آشنايند. شناخت‌ و تبيين‌ حقايق‌ تاريخي‌ ايران، اسلام‌ و جهان، از جمله‌ دغدغه‌ها و دل‌ مشغولي‌هاي‌ اساسي‌ و ديرين‌ او است‌ که‌ به‌ تدوين‌ کتب‌ و مقالات‌ و برگزاري‌ کلاسها، سخنراني‌ها و گفتگوهاي‌ بسيار توسط‌ ايشان‌ انجاميده‌ است‌ و به‌ عنوان‌ يکي‌ از آخرين‌ و مهمترين‌ آنها مي‌توان‌ به‌ دوره‌ چند جلدي‌ «پويايي‌ فرهنگ‌ و تمدن‌ اسلامي‌ ايران» اشاره‌ کرد که‌ اخيراً‌ منتشر شده‌ است. در زير، گفتگوي‌ ما را با استاد پيرامون‌ فرقه‌هاي‌ ضاله‌ بابيت‌ و بهائيت مي‌خوانيد:
ادامه مطلب...