دوشنبه, 28 مرداد 1404
You are here:

انتخاب قالب

اطلاعات سایت

اعضا : 5700
محتوا : 302
بازدیدهای محتوا : 1266485

اوقات شرعی



جستجو

Loading
بهائیت، گذشته و اعتقادات کنونی (قسمت دوم) PDF
اشاره: در قسمت اول اين نوشتار به عوامل و زمينه‌هاي پيدايش فرقه ضاله بهائيت اشاره شد. اكنون قسمت دوم، كه نقد و بررسي اصول اعتقادي بهائيت مي‌باشد، تقديم خوانندگان محترم سایت محاکمه مي‌شود.

نقد و بررسي اصول اعتقادي بهائيت
بهائيت يكي از مسلك‌هاي بي‌بنياد بشري است كه فاقد اصول، معيارها و ملاك‌هاي ديني قوي و مستند مي‌باشد؛ عقايد و اصول فكري آن نه تنها فاقد شالوده مستحكم اديان آسماني است، بلكه از لحاظ اصول و معيارهاي اوليه شكل‌گيري و منابع مستند، كاملاً ضعيف و غيرعلمي است به همين دليل نقد اين فرقه در قالب انتقادهاي رايج در علوم مربوط به اديان و مذاهب امكان ندارد و به تعبير ديگر از آنجا كه فرقه بهائيت در مورد مسائل اعتقادي گنگ و نامفهوم بوده و آسمان و ريسمان را به هم بافته، ساختار فكري و عقيدتي منسجم و مستقلي ندارد و قابل دفاع و استناد نيست. از اين رو به هيچ وجه توان پاسخگويي به افراد آگاه و تيزبين را ندارد و صاحبان و متوليان اين فرقه تنها، با استفاده از ابزارها و شگردهاي سياسي، تبليغاتي، اجتماعي و اقتصادي و...، در گوشه و كنار جامعه سعي مي‌كند افراد ساده و كم‌اطلاع را فريب داده و جذب نمايند. برخي از اين اشكالات و انتقادات عمده عبارتند از:

يك) تناقضات دروني

انسجام، هماهنگي و عدم ابتلا به تناقض و تعارض دروني آموزه‌ها، يكي از شاخصه‌هاي مهم اديان الهي است. چنانچه خداوند درباره قرآن مي‌فرمايد: " أَفَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافًا كَثِيرًا"1 مروري كوتاه بر تعاليم و كتاب‌هاي بهائيت بيانگر تناقضات و تعارضات دروني بسيار متعددي است كه نارسائي‌ها، مجهولات و پرسش‌هاي زيادي فراروي محققان و معتقدان به اين فرقه به وجود آورده تا آنجا كه اين موضوع به عنوان يكي از مشخصات اصلي بهائيت و چالش‌هاي اساسي رهبران و طرفداران آن محسوب مي‌گردد. به عنوان نمونه؛

1. تلوّن‌درعقيده، تغيير در ادعا؛ به اعتراف خود بابيان و بهائيان، علي محمد شيرازي بنيان گذار فرقه بابيه، شش مرتبه ادعاي خويش را تغيير داد. مرحوم‌ حسين‌ محبوبي‌ اردكاني‌ در تعليقاتش‌ بر "المآثر و الاثار" مي‌نويسد: "باب‌ در 1260 ادعاي‌ ذكريت‌ كرد يعني‌ كه‌ مفسر قرآن‌ است. در 1261 ادعاي‌ بابيت‌ كرد يعني‌ وسيلهِ‌ رابطه‌ با امام‌ زمان(ع)‌ است. در 1262 ادعاي‌ مهدويت‌ كرد يعني‌ امام‌ زمان‌ است. در 1263 ادعاي‌ نبوت‌ كرد يعني‌ كه‌ پيغمبرم. در 1264 ادعاي‌ ربوبيت‌ كرد يعني‌ كه‌ پروردگار عالميانم. در 1265 ادعاي‌ الوهيت‌ كرد. در 1266 تمام‌ دعاوي‌ خود را منكر شد و توبه‌ كرد و توبه ‌نامه‌ نزد وليعهد فرستاد."2 ميرزا حسينعلي (بهاء الله ) نيز مقامات زيادي براي خود ادعا داشت؛ گاهي ادعا مي‌كرد بر او وحي نازل شده، زماني اعلام مي‌نمايد كه "من هيچم و كم ز هيچ هم بسياري" و زماني ديگر خويشتن را بر تخت الوهيت نشانده و خداي خدايان‌، آفريدگار جهان‌، كسي كه لم يلد و لم يولد است‌ومعبود حقيقي‌، مي‌نامد. و در لوح عهدي كه به منزله وصيت نامه از خويش باقي گذاشت از موضع الوهيت، پيروانش را به اطاعت و تبعيت از جانشينان خود تشويق و ترغيب نمود!3 و همه اينها در حالي است كه بهائيان خود را موحد و يكتا پرست مي‌نامند. ! و عباس افندي در اثبات پيامبري حسينعلي مي‌كوشد.

2. وحدت عالم انساني؛ بهائيان ادعاي "وحدت عالم انساني" و برابري تمام انسان‌ها را دارند كه منظور از آن اتحاد واقعي و تساوي انسان‌ها از نظر حقوق روحاني، اجتماعي، فردي و مدني است. و اين در حالي است كه در كتاب "اقدس" علناً هر كس به ديانت بهائي باور نداشته باشد گمراه شمرده شده است. همچنين عبد البهاء بر اين عقيده است كه "سياهان آفريقائي خلقتشان گاوي است. !"4 و "غير بهائيان نزد خدا به شكل حيوان هستند.!" خود بهاءالله، كور و بينا را مساوي نمي‌داند. و خانواده او در برخورد بين ايرانيان و خارجي‌ها، رفتاري آكنده از تبعيض و بسيار متفاوت از خودشان نشان مي‌دادند.5 آن وقت چگونه با اين همه تناقض از وحدت عالم سخن مي‌گويند؟! از سوي ديگر "طرد روحاني" منتقدين توسط تشكيلات بهائي نيز از ديگر شاهكارهاي مدعيان وحدت عالم انساني است.

3. تبليغ و نشر نفحات؛ در بهائيت تبليغ در همه جا و هر وقت و براي همه كس امري واجب است ؛ عبدالبهاء مي‌گويد: "تكليف هر نفسي از احباي الهي اين است كه شب و روز آرام نگيرد و نفسي بر نيارد جز فكرنشر نفحات الله" و به اين وسيله ديگران را در بلاد دور دست به تبليغ و نشر نفحات بهائي تحريص مي‌نمودند؛ اما در عين حال تبليغ بهائيت در اسرائيل ممنوع است. ! 6

4. تساوي حقوق مردان و زنان؛ تساوي حقوق رجال و نساء از جمله تعاليم و ادعاهاي بهائيت است، كه به اين وسيله اديان الهي را مورد حمله قرار مي‌دهند و اين درحالي است كه در خود بهائيت نه تنها زنان حق شركت و عضويت در بيت العدل را ندارند، بلكه در سهم الإرث نيز از مردان عقب ترند. به علاوه نه تنها ميان زنان و مردان تساوي حقوق وجود ندارد، حتي ميان زن روستايي و شهري هم تفاوت وجود دارد؛ مهريه زن روستايي برابر با نوزده مثقال نقره است و مهريه زن شهري نوزده مثقال طلا !. 7

5. دين دوره اي؛ همچنين در بهائيت مي‌خوانيم؛ "چون هر دوره جديدي مقتضيات جديد دارد پس دائم بايد دين جديد بيايد لذا هزار سال پس از اسلام دين جديد آمده است" و در جائي ديگر با كمال تعجب آمده "امتداد دين بهائيت پانصد هزار سال است"! يا اينكه "امتداد بهائيت سيصد و شصت و پنج ميليون سال است."!8

عقايد فرقه بهائيت چون بناي وحياني ندارد و صرفاً بر اظهارات لفظيه رؤساي خود استوار گرديده، در سطوح مختلف دچار تناقضهاي آشكار است. وجود اين قبيل تناقضات در منابع و متون بهائي و مسائل عقيدتي اين فرقه به حدي است كه به گفته بهائي پژوهان "در صورت اتكاء به متون خودشان مجبوريم نصي را با ردّ نصي ديگر پذيرا شويم!"9 و حتي خود رهبران اين فرقه براي فرار از اين تناقضات و اغلاط فراوان، مجبور شده‌اند دراين صد ساله اخير چند بار منابع مذهبي فرقه خود را تغيير و تصحيح داده و آنها را دور از دسترس پيروان خويش قرار دهند.10 تا آنجا كه دسترسي و مطالعه برخي از منابع اصلي بهائيت حتي براي پيروان آن ممنوع است.

دو) ناسازگاري با اصول اديان الهي
اديان توحيدي داراي سه اصل كلي و مشترك توحيد، نبوت و معاد مي‌باشند؛ اما از آنجاكه فرقه بهائيت آسماني و الهي نبوده و تنها بر اثر خواست‌هاي نفساني و شيطاني عده‌اي شكل گرفته، عقايد و باورهاي آنها نيز با اصول مشترك اديان الهي در تضاد و تناقض است: 

1. انكار توحيد؛ نه تنها توحيد در آيين بهائيت مورد اشاره و تاكيد قرار نگرفته بلكه با ادعاهاي الوهيت رهبران و بنيانگذاران اين فرقه به شرك گرفتار گرديده است. به عنوان نمونه علي محمد باب در نامه خود به يحيي (صبح ازل) چنين مي‌نويسد: "هذا كتاب من اللّه‏ الحي القيوم قل كلّ من اللّه‏ يبدون قل كلّ الي اللّه‏ يعودون"11 اين نامه‏اي است از خداي زنده و بر پادارندة جهان [باب] بگو همه از خدا آغاز مي‏شوند و به سوي او باز مي‏گردند! و حسينعلي ميرزا نيز به صراحت در كتاب اقدس ادعا مي‌كند: "گوش فرا دهيد‌اي جماعت بهائيان كه خداي شما از زندان بزرگ پيام مي‌دهد كه نيست خدائي جز من توانا و متكبر و خودپسند."12 و در كتاب مبين نيز مي‌گويد: "اسمع ما يوحي من شطر البلأ علي بقعة المحنة و الابتلأ من سدرة القضأ انه لا اله الا انا المسجون الفريد".13 يعني؛ "گوش دار كه از مصدر بالا بر زمين محنت و ابتلا اين وحي نازل شد كه نيست خدايي مگر من تنها كه در زندان به دست بندگان ظالم خود گرفتارم" 14 و با اين ادعا مردمان را به اطاعت و خشوع از خويش فرا خوانده و مي‌گويد: "به تحقيق ظاهر شده است محبوب عالمين و مقصود عارفين و معبود اهل آسمان‌ها و زمين و محل سجده و سجود اولين و آخرين."15 بديهي است ادعاي خدايي توسط رهبران بهائي بر خلاف فطرت خداشناس بشر، عقل سليم و آموزه‌هاي توحيدي تمام اديان الهي وكتب آسماني خصوصاً قرآن كريم، مي‌باشد؛ "وَمَن يقُلْ مِنْهُمْ إِنِّي إِلَهٌ مِّن دُونِهِ فَذَلِكَ نَجْزِيهِ جَهَنَّمَ كَذَلِكَ نَجْزِي الظَّالِمِينَ؛16 و هر كس از آنان بگويد من [نيز] جز او خدايي هستم او را به دوزخ كيفر مي‏دهيم [آري] سزاي ستمكاران را اين گونه مي‏دهيم." از اين منظر يكي از ويژگي‌هاي پيامبران راستين اين است كه هرگز مردم را دعوت به بندگي خود نمي‌كردند.17

2. نبوت جديد؛ بهائيان در جهت زمينه‏سازي براي پذيرش نبوّت حسينعلي ميرزا ( بهاء )، تلاش دارند كه علي محمد باب را از جمله پيامبران خداوند محسوب كنند كه به اراده‏ خداوند متعال بعد از حضرت رسول اكرم(ص) مبعوث گشت و اهل عالم را به ديني جديد دعوت كرد! پيروان مسلك ساختگي بهائي، مدّعي‌اند كه باب، دو مقام داشت: 1. پيامبري مستقل و صاحب كتاب بود ! 2. بشارت دهنده به ظهور پيامبر ديگري به نام ميرزا حسينعلي بود! به اين گونه با ظهور باب و بهاء شريعت اسلام الغاء گرديده و شريعتي مستقل و آييني جديد به نام بهائيت به وجود آمده است.18

نقد و بررسي
ادعاي نبوت جديد توسط بهائيت ونسخ شريعت اسلام از زواياي مختلفي باطل بوده و داراي اشكالاتي اساسي مي‌باشد
ادعاهاي متناقض علي محمد باب ـ در زمينه رابطه با امام زمان (عج)، مهدويت، نبوت و الوهيت ـ، تناقضات و تعارضات دروني آموزه‌ها، ناسازگاري با منطق و عقلانيت، وجود اغلاط و اشتباهات متعدد در كتاب‌ها، الواح و نامه‌ها، فقدان معجزه‌اي قابل پذيرش براي اثبات پيامبري خويش، ناتواني در پاسخگوئي به سئوالات و عجز در مناظره با علما و بالآخره تكذيب مكرر ادعاها و نوشتن توبه نامه توسط وي، جملگي دليلي آشكار بر بطلان چنين ادعائي است؛ كه با منطق و سيره پيامبران و اصول اديان الهي در ناسازگاري كامل مي‌باشد.19 ضمن اينكه مطابق آيات قرآن و روايات مأثوره از پيامبر اكرم(ص)، دين اسلام آخرين دين و حضرت محمد(ص) آخرين پيامبر خداست.
3. انكار قيامت؛ قيامت به عنوان يكي از اصول مسلم اديان توحيدي از نگاه علي محمد باب و حسينعلي ميرزا موهوم و دروغ پنداشته شده است؛ 20 باب در كتاب بيان با عبارات چند پهلو و مبهم و به هم بافته تحت اين عناوين كه "قيامت عبارت است از وقت ظهور شجره حقيقت در هر زمان و به هر اسم"21 و "يوم قيامت يومي است مثل كل ايام شمس طالع مي‌گردد و غارب"22 و "جنت عبارت است از اثبات يعني تصديق و ايمان به نقطه ظهور"23 و "نار عبارت است از نفي يعني عدم ايمان به نقطه ظهور و انكار او"24 به نفي قيامت و بهشت و جهنم مي‌پردازد و در ادامه به گونه‌اي خاص تعبيرهاي خود بافته و بسيار مبهم درباره مرگ، قبر، سئوال ملائك، ميزان، صراط،حساب، پاداش و جزا ارائه مي‌دهد و در نهايت به نفي آنها اقدام مي‌نمايد. حسينعلي بهاء نيز بر اين عقيده است كه با ظهور او قيامت برپا شده است، در كتاب لوح اقدس مي‌گويد: "به تحقيق قيامت برپا شد و اسرافيل در صور دميد و منادي ندا داد. و زمين به ظهور من متزلزل و كوه‌ها مانند پنبه زده شد و آسمان‌ها به هم پيچيده و بهشت در طرف راست قرار داده شد و آتش به اشتعال درآمد باز هم انكار مي‌كنند." بعد مي‌گويد: "اي جماعت بهائيان گوارا باد شما را اين بهشت كه بقاء جمال من است" و همچنين در جاي ديگر مي‌گويد: "بگو به مردم كه قيامت برپا شد و گذشت قيامت تمام شد قيامت و صاحب آن كه من باشم آمد و زلزله زمين تمام شد و اگر كسي بگويد كه بهشت كو و كجاست آتش دوزخ، پس‌اي جماعت بهائيان جواب مردم را بگوئيد كه قيامت عبارت از ظهور ميرزا حسينعلي است و بهشت ديدن روي اوست، آتش دوزخ همان جان توست. در صورتي كه به حسينعلي ايمان نياورده باشيد."25 بر اين اساس بهائيان معتقدند روز رستاخيز فرا رسيده و آن ساعت موعود روزي بوده كه بهاء خود را به نبوت دعوت كرده است و قيامت مردمان گذشته برپا شد و مردم همه از قبرها بيرون آمدند و نتيجه اعمال خود را ديدند و زمين از وقايع گذشته خود خبر داد و همه مردمان روي زمين از زنده و مرده در پيشگاه رب العالمين حاضر گشتند و اهل بهشت با ديدار جمال ميرزا بهاء به بهشت رسيدند و اهل آتش چون از لقاء او محروم شدند و از نفس خود پيروي مي‌كردند، مستحق دوزخ شدند.26

نقد و بررسي
به طور كلي مفهوم قيامت، بهشت و جهنم، برزخ و معاد از ديد اين فرقه با اصول و عقائد مشترك اديان الهي تفاوت اساسي داشته و به هيچ وجه در چارچوب آموزه‌هاي وحياني نمي‌گنجد. قرآن كريم ـ كه حقانيت آن مورد تأئيد بهائيت است ـ معاد و زندگي مجدد انسان‌ها را يك اصل مسلّم دانسته و هدف از آن را چنين بر مي‌شمارد: "فَمَن يعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيرًا يرَهُ. وَمَن يعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يرَهُ؛ هر كسي ذره‌اي عمل نيك و خوب انجام داده آن را مشاهده كند و هر كسي عمل بد از او سر زده آن را ببيند"27 و پيرامون زمان قيامت، چگونگي وقوع و تحولات بعدي آن در آيات متعدد علائم و نشانه‌هاي آشكاري را ذكر كرده است؛ نظير آنكه نظام كنوني عالم با پديد آمدن زلزله عظيم در زمين، شكافته شدن درياها، به حركت آمدن كوه‌ها و در هم كوبيدنشان، خاموش گشتن ماه و خورشيد و ستارگان عظيم، پر از دود و ابر شدن فضاي آسمان و... دگرگون مي‌شود. چنانكه در سوره قيامت مي‌فرمايد: "هنگامي كه چشم‌ها از شدت هول و وحشت به گردش درآيد و مضطرب شود ـ زماني كه ماه بي نور شود ـ زماني كه خورشيد و ماه يكجا جمع شوند"28 در چنين روزي مردم در برابر پروردگار جهانيان به پا خاسته و در يك صحنه جمع مي‌شوند، دادگاه عدل الهي تشكيل گرديده به محاسبه اعمال، افكار، عقايد، اوصاف و اخلاق آدمي پرداخته مي‌شود؛ مؤمنان روسفيد، شاد و خندان به سوي بهشت و كافران و منافقان، رو سياه و اندوهگين به سوي دوزخ روانه مي‌گردند و علامت‌هاي ديگري كه در آيات و روايات اسلامي بيان گرديده است.29 بنا بر اين ادعاي بهائيت پيرامون برپائي قيامت و ارائه تفسيري متفاوت از آن، آن قدر سست و بي‌بنياد و فاقد پشتوانه ديني و منطقي است كه با اندك توجهي بطلان آن آشكار مي‌شود.30 

سه) ناسازگاري با اصل مهدويت

انتظار ظهور منجي عقيده‌اي‌ است كه در اديان آسماني و مذاهب‌ مختلف‌ جهان، به مثابه يك اصل مسلم، مورد پذيرش است. علي محمد باب در ابتدا با توجه به اين اعتقاد راسخ در ميان جامعه اسلامي خود را باب و وسيلهِ‌ ارتباط مردم با امام زمان (عج) دانسته و مي‌نويسد: "فرض است بر مقام رحمت خداوند عالم كه از جانب حجت خود عبدي را با حجت وافيه منتخب و اظهار فرمايد تا آنكه سبيل اختلافات را به نقطة وحدت برساند"31 وي با اين جملات ضرورت وجودي باب و واسطه با امام زمان را متذكر مي‌شود. باب به مرور زمان ادعاي خود را تغيير داده و از "مهدويت‏" سخن به ميان مي‌آورد و با ادعاي "قائم منتظر" و "مهدويت" مي‌گويد: "منم آن كسي كه هزار سال است منتظر او مي‏باشيد."32 سپس ملاحسين بشرويه‏اي را "باب" خويش ناميده و براي دعوت به خراسان فرستاد تا مردم را گرد آورده و با درفش‏هاي سياه خروج كنند.! علي ‏محمد خود نيز براي اين كه به مقتضاي حديثي كه مي‏گويد: "امام زمان (عج) از مكّه ظهور خواهد كرد و يارانش از خراسان بيرون مي‏آيند"، به حجاز مي‌رود هرچند به دليل ترس از مطرح كردن ادعاي خويش به بوشهر باز مي‌گردد. سيد باب در نوشته‌هاي آخر خود تلاش مي‌نمايد با تفسيرها و تأويلات مضحك، احاديث مهدويت را بر خود تطبيق دهد. هرچند مدت دعوت قائميت و مهدويت او، حدود دو سال و نيم در آخر زندگي‏اش بيش نبود و با وجود توبه‏نامه، در ادعاي خويش، ثبات قدم نداشته است.33 پس از باب، ميرزا حسينعلي نوري نيز ابتدا در نوشته‌هايش در صدد تطبيق روايات مربوط به امام مهدي (عج) بر خويش بر آمد. اما از آنجا كه پس از ادعاي الوهيت و خدايي وي اين عقيده سد راه او قرارگرفته بود، وجود امام زمان (ع) را موهوم دانسته و مي‌نويسد: "به عين بصيرت مشاهده كنيد هزار سال أو أزيد جمع فرق اثني عشريه نفس موهومي را كه اصلاً موجود نبوده مع عيال و اطفال موهومه در مدائن موهومه محل معين نمودند."34 به همين طريق ديگر مبلغين بهائي وجود آن حضرت را انكار مي‌نمايند.

نقد و بررسي
مبلغين بهائي در حالي وجود حضرت مهدي (عج) را انكار مي‌نمايند كه علي محمد درباره وجود امام دوازدهم شيعيان و ساير خصوصيات آن حضرت بارها اقرار واعتراف نموده و منكرين وجود آن حضرت را كافر مي‌داند. به عنوان نمونه در كتاب صحيفه عدليه صريحاً نام امام زمان (عج) را ذكر مي‌كند: "الحجة القائم محمد بن الحسن صاحب الزمان"35 و در صفحه 42 آن مي‌نويسد: "و شهادت مي‌دهم كه قائم آل محمد امام بر حق من است" ودر تفسير سوره كوثر صفحه 88 راجع به غيبت حضرت مطلبي را آورده كه خلاصه و ترجمه آن چنين است: "فَلا شَك في وُجودِ الإمامِ الغائِبِ القائِمِ المَستور سَلامُ الله عَلَيهِ..." يعني؛ "پس شكي در وجود امام غايب نيست محققاً وجود او هم چون آفتاب در وسط ظهر ظاهر و هويداست..." و ادامه مي‌دهد كه "هركس در باره او شك نمايد در قدرت خدا شك نموده كه به تحقيق كافر شك زده‌اي است" همچنين در كتاب بيان فارسي و كليه آثارش سخن از "من يظهره الله" دارد كه به عقيده باب منظور از من يظهره الله، "محمد بن الحسن العسكري" است. چنانكه مي‌گويد: "من يظهره الله اسمش محمد است." 36 و "محل ظهور او مسجد الحرام است" 37 ميرزا حسينعلي ( بهاء ) بعد از مرگ باب ابتدا ادعاي مهدويت و من يظهراللهي مي‌كند و امروزه نيز بهائيان معتقدند او من يظهره‌الله است. اينك بايد از عبدالبهاء و بهائيان پرسيد: اگر امام زمان موهوم است چرا سيد باب و ميرزا حسينعلي اسم و خصوصيات آن را در كتاب‌هاي خود ذكر مي‌كنند و ادعاي مهدويت مي‌نمايند و آغاز كار خود را مهدي معرفي كردنِ خود قرار دادند. ؟!!

نيم نگاهي بر نسب خانواده، خصوصيات اخلاقي و رفتاري علي محمد باب و ادعاهاي متناقض وي و ساير اقداماتي كه در طول زندگي خويش انجام داد، همگي آشكار كننده اين حقيقت است كه روايات مهدويت نه تنها بر علي محمد باب صدق نمي‌كند؛ بلكه از ابعاد متعدد ادعاهاي بابيت و بهائيت را تكذيب مي‌كند. و حتي "من يظهره الله" بنا به گفته خود علي محمد باب، نمي‌تواند ميرزا حسينعلي نوري باشد؛ زيرا نام او مي‌بايست محمد باشد كه حسينعلي است، لقب او مي‌بايست قائم باشد كه بهاء الله است، و محل ظهور او مي‌بايست مكه باشد كه بغداد است.38 واقعيت آن است كه بهائيت در رابطه با روايات مهدويت ـ كه مورد قبول واستناد شان هستـ زمين گير شده‌اند؛ زيرا اگر اين روايات را نفي كنند اساس بابيت لطمه مي‌خورد در حاليكه آنان باب را همان حضرت مهدي و پيامبر اسلام را مبشر آمدن علي محمد باب مي‌دانند و خود باب بارها به اين روايات استناد كرده ؛ واگر اين روايات را بپذيرند علي محمد باب و بهاء الله هرگز نمي‌تواند مصداق اين روايات قرار گيرند و روايات مهدويت بيگانه از علي محمد باب و ادعاهاي بهائيت است. 39

چهار) عقل ستيزي و علم گريزي
بهائيت خود را ديني فوق العاده مترقي و جهاني دانسته و ادعا دارد يكي از آورده‌هاي جديد آن تطابق دين با علم و عقل است. از ديدگاه عباس افندي (عبدالبهاء): "اگر مسائل دينيه مخالف عقل و علم باشد وهم است زيرا مقابل علم، جهل است. تعصبات مانع بزرگي است براي ايجاد صلح و سلام و وحدت و يگانگي و تا اين مانع يعني تعصبات موجود است هرگز بشر روي خوشبختي نخواهد ديد."40 او مي‌كوشيد تا همه تعاليم مترقي را به پدرش بهاءالله نسبت دهد. به گونه‌اي كه در مواضع گوناگون اعلام داشته كه چنين تعاليمي قبل از بهاءالله در جوامع بشري مطرح نبوده‌اند.41 و اين همه از ابداعات ديانت بهائي است كه از طريق وحي به پدرش (بهاءالله) نازل گشته است.!42

نقد و بررسي
مروري كوتاه بر كتب و منابع ديني بهائيت بيانگر اين حقيقت است كه تعاليم به ظاهر مترقي و جديد عبدالبهاء چيزي جز گردآوري و التقاط تعاليم مذهبي شرق با انديشه‌هاي مدرن غرب نيست. بسياري از گفتارها و نوشتارهاي وي در كتاب "اقدس" نتيجه مطالعات، تجربيات و برداشت‌ها و اقتباس عبدالبهاء از تعاليم، آثار مذاهب و اديان ديگر و نيز ناشي از مطالعه و آشنايي او با آثار و انديشه‌هاي غربي است.43 افزون بر اين، ادعاي عبدالبهاء در نوآوري در تطابق دين با علم و عقل، مغاير با آموزه‌هاي اصيل وحياني اديان الهي است؛ زيرا احكام ديني همه پيامبران الهي چون از جانب خداوند حكيم است هيچ گاه با علم و عقل فطري مخالفت ندارد. در اديان توحيدي عقل به عنوان منبعي مهم در تبيين عقايد و احكام از جايگاه ممتازي برخوردار است. در طول تاريخ هر پيامبري كه از طرف خدا مبعوث گرديده علاوه بر درستي معجزات، پيامهايي مطابق با موازين عقلي، علمي و فطري از ناحيه خدا براي بشر آورده و آنها را براي مردم ابلاغ نموده است. در قرآن كريم نيز توجه به عقل، تفكر و علم مورد اهتمام جدي است؛ "كَذَلِكَ يبَينُ اللّهُ لَكُمْ آياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ؛ بدينسان خداوند آياتش را بر شما روشن مي‏گرداند، تا انديشه كنيد."44 و علاوه بر اقامه براهين متعدد عقلي، خداوند ادله‌اي را كه به انبياي گذشته آموخته ـ و آن بزرگواران در مقام احتجاج با ملحدان اقامه نموده‌اند ـ در قرآن براي امت اسلامي بازگو فرموده است.45 روايات بسيار زيادي نيز از سوي معصومين (ع) در زمينه برهان عقلي، شأن و جايگاه عقل وجود دارد؛ نظير اينكه: "اِنَّ لِلَّهِ عَلَي النَّاسِ حُجَّتَين، حُجَّهٌ ظَاهِرَهٌ وَ حُجَّهٌ بَاطِنَهٌ فَأَمَّا الظَّاهِرَهٌ فَالرُّسُل وَ الاَنبِياء وَ الاَئِمِه وَ اَمَّا البَاطِنَه فَالعُقُول".46 اصولاً در تعاليم توحيدي از آنجا كه عقل و وحي هر دو از منبع واحد سرچشمه گرفته‌اند، بين حكم عقل و فرمان شرع نوعي همسويي و ملازمه برقرار است، كه از آن به قاعده ملازمه تعبير مي‌شود. همچنين در آموزه‌هاي اسلامي جايگاه والايي در باره علم، علم آموزي و تلاش براي توسعه و آباداني وجود دارد. چنانكه قرآن كريم مي‌فرمايد: "قُلْ هَلْ يسْتَوِي الَّذِينَ يعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يعْلَمُونَ...؛47 بگو آيا كسانى كه مى‏دانند و كسانى كه نمى‏دانند يكسانند تنها خردمندانند كه پند پذيرند." و پيامبر گرامي اسلام (ص) فرمود: "طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِيضَةٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِم؛ طلب علم بر هر مسلماني واجب است."48

بر اين اساس ادعاي نوآوري بهائيان در زمينه توجه به عقل و علم پذيرفتني نيست و اين در حالي است كه اساساً بسياري از تعاليم و احكام بهائيت در تضاد كامل با معيارهاي عقلي،‌ علمي و فطري است كه خود دليلي آشكار بر بطلان اين دين بشري مي‌باشد. به عنوان نمونه، هنگامي كه بهاء مي‌گويد: "لااله الا اناالمسجون الفريد؛49 نيست خدايي جز من زنداني يكتا" همچنين "بگو در هيكل من جز هيكل خدا ديده نمي‌شود و نه در زيبايي من جز زيبايي او و نه در هستي من جز هستي او و نه در ذات من جز ذات او و نه در حركت من جز حركت او و نه در سكون من جز سكون او و نه در قلم من جز قلم چيره و ستوده او ديده نمي‌شود."50، ميرزا آقاخان كرماني و احمد روحي ـ از پيروان مكتب باب (شاخه ازلي)ـ اين ادعاي غريب ميرزا حسينعلي بهاء را آن‌قدر دور از عقل مي‌شمارند كه معتقدند جز افراد بي‌خرد، كسي اين‌گونه ادعاها را از مدّعيان آن نمي‌پذيرد.51 علي محمد باب نيز علاوه بر ادعاهاي متناقض، احكامش نيز نمايانگر ميزان ترقي و عقلانيت آن مي‌باشد؛ تنها به يك نمونه بسنده مي‌نمائيم: "لا تَركبَنَّ البَقر... سوار گاو نشويد، شير الاغ نخوريد، سوار حيواني نشويد مگر با دهنه و ركاب و بر آن چيزي بار نكنيد، تخم مرغ را قبل از پختن به جايي نزنيد كه مي‌شكند و ضايع مي‌شود. ما تخم مرغ را روزي نقطه اولي قرار داديم، شايد شما شكر كنيد."!!!52 باب همچنين استعمال دارو را مطلقاً حرام اعلام كرده است: "برشما باد كه دوا و مسكرات و نوع آنها را نه مالك شويد و نه بفروشيد و نه بخريد و نه استعمال كنيد."53 با اين حساب بايد كليه فعاليت‌هاي پزشكي و بهداشتي و دارو سازي به حال تعطيل در آيد. به علاوه به دستور باب تمام كتاب‌هاي عالم به غير از كتاب‌هاي باب و آنچه در قلمرو بيان نگارش يافته، بايد نابود شود: "في حكم محو كل الكتب كلها الا ما انشات اوتنشي في ذلك الامر."54

سران بهائي براي رهائي از اين افتضاحات از يكسو ادعا مي‌كنند كه كتاب بيان نسخ شده است و اين در حالي است كه ميرزا حسينعلي بهاء در آثار خود چندين بار نسخ بيان را مردود دانسته و گويندگان آن را مورد لعن قرار مي‌دهد؛ از جمله در اقتدارات مي‌نويسد: "نسبت داده‌اند كه احكام بيان نسخ نموده الا لَعنَهُ عَلَي القَومِ الظّالّمين"55 و از سوي ديگر ضمن جلوگيري از دسترسي بهائيان به كتاب بيان، به كتاب اقدس تكيه مي‌نمايند كه البته آن هم دست كمي از كتاب بيان و احكام باب ندارد. نظير اينكه؛ "اگر كسي خانه‌اي را بسوزاند او را بسوزانيد."56 همچنين كتاب اقدس شمار ماه‌هاي سال را 19 ماه و هر ماه را 19 روز مي‌داند.57 كه اين موضوع فاقد هرگونه مبناي علمي، عقلي و ديني بوده و داراي اشكالات اساسي است.58

پي‌نوشت‌ها:

1 . نساء/ 82.
2. چهل‌ سال‌ تاريخ‌ ايران‌ در دورهِ‌ پادشاهي‌ ناصرالدين‌ شاه‌ (المآثر و الاثار)، به‌ کوشش‌ ايرج‌ افشار، 2/629.
3. مجموعه الواح , ميرزا حسينعلي نوري (بها الله ) , ص 403 , به نقل از بهائيت در ايران , ص 110.
4. خطابات بزرگ، ص 119.
5. خاطرات صبحي. او که ساليان طولاني منشي مخصوص عبدالبهاء و از مبلغان بهائي بوده موارد متعددي را در کتاب خاطرات خويش بيان مي‌کند.
6. همچنين براي آشنائي با ساير مواردي که بزرگان بهائيت براي راحتي خودشان محافظه كاري نموده و تبليغ را ممنوع مي‌كردند به کتاب بهائيان، سيدمحمد باقر نجفي، مراجعه گردد.
7. خاطرات صبحي، پيشين.
8. جهت آگاهي کامل از اين تناقضات و نقد و بررسي عقايد بهائيت به بهائيان، پيشين مراجعه شود.
9. همان.
10. آشنايي با فرق و مذاهب اسلامي، پيشين.
11. نقطة الكاف، تأليف ميرزا جاني كاشاني، ضميمه كتاب، به همّت ادوارد براون.
12. كتاب اقدس ص 77.
13. ميرزا حسينعلي نوري كجوري (بهأالله)، كتاب مبين، ص286.
14. جامعه جعفريه، خندق آبادي،‌ ص 28 به نقل از سایت محاکمه ..
15. همان، ص 36.
16. انبياء/ 29.
17. آل عمران/ 79.
18. بيان، واحد اول، باب 15؛ واحد دوم، باب اول؛ واحد سوم، باب 14؛ و نيز نصائح الهدي إلي مَنْ کان مسلمِ فصار بابيا، علاّمه شيخ محمّدجواد بلاغي، ص 16. اين کتاب، به زبان فارسي، توسط سيد علي علامه فاني اصفهاني ترجمه شده و با نام"نصيحت به فريب‏خوردگان باب و بهاء" انتشار يافته است.
19. بهائيان، پيشين.
20. جامعه جعفريه، خندق آبادي،‌ ص 36.
21. بيان , واحد دوم , باب هفتم.
22. بيان، واحد هشتم , باب نهم.
23. بيان , واحد دوم , باب اول. 
24. بيان , واحد دوم، باب شانزدهم , به نقل از بهائيت در ايران , پيشين، ص 103 ـ 100.
25. جامعه جعفريه، پيشين.
26. شبهات بهائيت، پايگاه مرکز مطالعات و پژوهشهاي فرهنگي حوزه علميه قم.
27. زلزال، آيات 7‌ـ 8.
28. قيامت/ 9 ـ 7.
29. قيام قيامت، محمد شجاعي و از مرگ تا قيامت، محمد رضا کاشفي، ص 82.
30. جهت آشنائي با منابع نقد بابيت و بهائيت به خاتميت، نفي بابيت (ضميمة‏ کتاب‏شناسي نقد بابيت)، عزّالدّين رضانژاد، فصلنامه انتظار، ش 6 رجوع شود.
31. صحيفة عدليه، علي محمد شيرازي، منتشره از سوي بابيه مقيم طهران، ص 7.
32. نقطة‏الكاف، حاجي ميرزا جاني كاشاني، ص 135.
33. بهائيان، پيشين.
34. اقتدارات، مجموعة الواح و نوشته‌هاي بهاء الله، ص 244.
35. صحيفة عدليه، سيد عليمحمد شيرازي، منتشره از سوي بابيه مقيم طهران، ص 27.
36. بيان فارسي، ص 309.
37. همان، ص 230.
38. بهائيت در ايران، پيشين، صص 108‌ـ 109.
39. جهت آشنائي با اين روايات به كتاب چشم به راه مهدي (عليه السلام)، جمعي از نويسندگان و چشم اندازي به حكومت حضرت مهدي (عليه السلام)، نجم الدين طبسي رجوع شود.
40. خطابات، عبدالبهاء، ص 18.
41. افندي، عباس (عبدالبهاء)، خطابات مباركه، ص ۱۹۱.
42. شيفتگي عبدالبهاء به غرب؛ در انديشه و عمل، سعيد شريفي، فصلنامه مطالعات تاريخي ‌ـ شماره ۱۷ (ويژه بهائيت)، ص210 به نقل از سایت محاکمه .
43. دايرة المعارف جهان اسلام، آكسفورد، ذيل واژه Bahai.
44. بقره/ 242.
45. دين‌شناسي، عبدالله جوادي آملي، صص 163‌ـ157؛ و منزلت عقل در هندسه معرفت ديني، عبدالله جوادي آملي، صص ص69‌ـ61.
46. تحف العقول عن آل الرسول، ابن شعبه حرّاني، ص386.
47 الزمر/ 9.
48. جهت آشنائي بيشتر با آيات و روايات پيرامون جايگاه علم و عالم در اسلام به ميزان الحکمه، محمدي ري شهري، ج 6، صص 445 ‌ـ 535 مراجعه شود.
49. کتاب "مبين" نوشته بهاءالله، ص286.
50. مبين، ص 17.
51. هشت بهشت، ميرزا آقاخان كرمانى و شيخ احمد روحى، ص215؛ هشت بهشت ادعانامه فرقه ازلى عليه بهائيت،حميدرضا روحانى، ماهنامه زمانه،شماره 61.
52. بيان عربي، علي محمد باب، ص 49.
53. همان، ص 42.
54. بيان فارسي، ص198.
55. اقتدارات، حسينعلي ميرزا، ص 45 و 103.
56. کتاب اقدس ص 18 به نقل از سایت محاکمه ..
57. همان، ص 34.
58. اعتقاد مذکور كه هر سالي 19 ماه و هر ماهي 19 روز است داراي اشكالات زير خواهد بود: 1. اگر ماه‌هاي بهائيان مبتني بر سال خورشيدي است در اين صورت 19 ماه كه هر كدام مشتمل بر 19 روز باشد با سال خورشيدي منطبق نمي گردد؛ زيرا سال خورشيدي 365 روز است و مجموع روزهاي بهائيان در يكسال 361 روز مي‌شود. 2. اگر مبناي بهائيان بر سال قمري است در اين صورت نيز هيچ تطابقي با سال قمري نمي تواند داشته باشد؛ چون ماههاي قمري 29 يا 30 روز مي‌باشند نه 19 روز. بنابراين ديدگاه بهائيان در گردش ماه و خورشيد در تناقض آشكار با مسائل پذيرفته شده عقلي، علمي، عرفي و ديني خواهد بود.
 
بيانات مقام معظم رهبری در چهارمين نشست «انديشه‌هاى راهبردى»‌ با موضوع آزادی PDF
بسم‌اللّه‌الرّحمن‌الرّحيم‌
اولاً خيلى خوشحالم و حقيقتاً خيلى متشكرم از يكايك حضار، بخصوص برادران و خواهرانى كه زحمت كشيده بودند، تحقيق كردند، مقاله تنظيم كردند، بعد كوشش كردند آن مقاله را خلاصه كردند - پيدا بود ديگر، مقاله‌ها كاملاً خلاصه شده بود - كه بايد خدا به ما توفيق بدهد، بتوانيم اصل مقاله‌ها را كه حالا چاپ كردند، در اختيار گذاشتند، وقت كنيم و ان‌شاءاللّه ببينيم. حالا بنده كه اقبال اين وقت پيدا كردن را بعيد است داشته باشم، اما دوستان خوب است به اصل مقالات مراجعه كنند و تأمل كنند؛ چون ما با اين مقوله كار داريم. همچنين از مجرى محترم و عزيزمان آقاى دكتر واعظزاده كه طبق معمول با سخنان كوتاه، مطالب زيادى را بيان ميكنند و با تظاهر كم، عقبه‌ى وسيعى از كار را با خودشان اين طرف و آن طرف ميكشانند، تشكر ميكنم. واقعاً ايشان و همكارانشان خيلى زحمت ميكشند؛ ميدانم.
لازم است يك تشكر ويژه هم از همه‌ى دست‌اندركاران بكنيم. خب، اين روزها مشاهده ميكنيد به تبع اين گلاويز شدن‌هائى كه استكبار جهانى و در واقع دشمن درجه‌ى يك آزادى، با كشور ما و با جمهورى اسلامى پيدا كرده - سر همين قضاياى اقتصادى و آثار آن بر عملكرد مجموعه‌ى حكومت و در زندگى مردم - طبعاً يك دغدغه‌ى عمومى در فضاى سياسى كشور وجود دارد؛ يعنى هيچكداممان فارغ از اين فكر نيستيم؛ در عين حال اين كار اصلى و اساسى و بلندمدت، دچار وقفه و تعطيل نشد؛ يعنى تقريباً به طور دقيق، طبق همان برنامه‌ريزى‌اى كه كرده بودند، اين اجلاس در زمان خود تحقق پيدا كرد. اين، بنده را، هم خوشحال ميكند، هم متشكر ميكند از همه‌ى دست‌اندركاران.
جمهورى اسلامى از برگزارى جلسات نشستهاى انديشه‌هاى راهبردى چند هدف عمده دارد، كه اين هدفها را ما نميخواهيم فراموش كنيم و از جلوى چشممان خارج كنيم.
ادامه مطلب...
 
بيانات مقام معظم رهبری در سومين نشست «انديشه‌هاى راهبردى»‌ با موضوع زن و خانواده PDF
سم‌الله‌الرّحمن‌الرّحيم‌
اللّهمّ سدّد السنتنا بالصّواب و الحكمة
خوشامد عرض ميكنم به همه‌ى برادران و خواهران، و تشكر ميكنم از شركت حضار محترم در اين كار دسته‌جمعىِ بسيار بااهميت. همچنين تشكر ويژه‌اى دارم از سخنرانان و سخنگويان؛ چه آنهائى كه مطالبى را عرضه كردند، چه آنهائى كه اعتراضاتى را بيان كردند. از رئيس و مدير برنامه، جناب آقاى دكتر واعظزاده هم صميمانه تشكر ميكنم؛ هم به خاطر اداره‌ى خوب اين جلسه، و هم بيشتر به خاطر تمهيد و سازماندهى اساسى‌اى كه براى شكل و محتواى اين جلسه، ايشان به كمك يك جمعى در طول چند ماه انجام دادند.

هدف از اين جلسه و اين نشستها، تبادل نظر عالمانه با جمعهاى نخبگانى است درباره‌ى مسائل اساسى كشور. اگر گفته ميشود انديشه‌هاى راهبردى، بله، در واقع سعى بر اين است كه به يك انديشه برسيم؛ منتها ميتوان تقسيم كرد، تنويع كرد؛ انديشه در باب عدالت، انديشه در باب زن و خانواده؛ بعد فهرست طولانى‌اى داريم در حدود بيست و چند موضوع، كه هر كدام از اينها عنوان انديشه رويش دارد؛ انديشه‌ها به اين لحاظ است؛ والّا بنا بر اين است كه اين جمع نخبگانى با زايش فكرى و معنوى و كمكى كه به اسلام و نظام جمهورى اسلامى خواهند كرد، ان‌شاءالله در هر زمينه‌اى به يك نظر واحد و يك انديشه‌ى واحد برسيم.
ادامه مطلب...
 
امكان و ضرورت تحقق جامعه ديني PDF
ضرورت حركت به سمت جامعه ديني در همه ابعاد تا چه اندازه مي‌تواند براي ما حياتي باشد؟ آيا اين ضرورت آنچنان كه بايد و شايد درك شده است؟دراين مورد با حجت الاسلام دكتر عبدالعلي رضايي صاحب كتاب «تمدن اسلامي» وعضو هيأت علمي دفتر فرهنگستان علوم اسلامی به گفت‌وگو نشستيم كه حاصل اين نشست پيش روي شما است.

- مهندسي جامعه‌اي ديني والهي در دنياي معاصرتا چه حد ضروري است واهمال درباره اين ضرورت به كجا مي‌انجامد؟
جامعه ايران اسلامي به‏ عنوان وارث تمدن و فرهنگ كهن، كه آميزه ‏اي از دو عنصر «ايراني» و «اسلامي» است از نقادان جدي تمدن مادي، بلكه از داعيان و مدعيان تمدني نوين با صبغه اسلامي است. اين تمدن نوين به آرامي، اما پيوسته و مستحكم، با شعارهايي نو و البته برخاسته از فرهنگي عميق و ريشه‏ دار در حال احيا شدن است. بديهي است كه اقتباس كردن از علم سكولار و تمدن مادي، با اين همه اختلاف در مبادي (مقدمات، ابتداييات و ضروريات)، مباني (زيربناها، زيرساخت‌ها و استدلالات) و نتايج (محصولات، خروجي‌ها و فرآيندها) نمي‏تواند تصميمي عقلاني باشد. مدرنيته محصول تمدن سكولار است كه با آرمانشهر تمدن الهي فرسنگها فاصله دارد. تمدن موجود را نه مي‏توان به سادگي فراموش كرد و از كنار علوم، ساختارها و محصولات آن به ‏راحتي گذشت، و نه مي‏توان مطلقاً از آن بهره برد و در عين حال بر شعار «توحيدمحوري» در مقام «انگيزه، انديشه و عمل» در هر سه بعد فردي، اجتماعي و تاريخي تكيه كرد. طريق وسط كه همواره حكم عقل متعبد بوده است، تنها شيوه‏اي است كه مي‏تواند جوامع اسلامي را از خطرات حاكميت نظام ارزشي مادي برهاند و در عين حال، آنها را از استفاده از بخش قابل‏ توجهي از محصولات آن در دوران گذر محروم نسازد. در هر حال، اقتباس محض از علم و تمدن مادي، به ‏غايت خطرناك است و همين امر است كه به ‏عنوان يك دليل سلبي، ضرورت بحث درباره مهندسي تمدن اسلامي را تمام مي‏كند. در غير اين صورت، انفعال، بلكه انحلال، در نظام ارزشي بيگانه و دست كشيدن از شعارهاي محوري خود در نظام اسلامي اجتناب‏ ناپذير خواهد بود؛ حقيقتي كه ديروز در بخش عمده‏اي از جهان اسلام رخ نشان داد و اگر امروز انديشمندان نظام نوپاي اسلامي در ايران، از گذشته عبرت نگيرند، فردايي روشن‏تر از آنچه بر امت اسلامي رفته است، در انتظار جامعه ما نخواهد بود.

از عمده دلايل سلبي ديگر براي پرداختن به بحث علم ديني و مهندسي تمدن الهي هجوم همه‏ جانبه تمدن مادي با صور و اَشكال گوناگون، به هيمنه تمدن اسلامي است. در واقع «توحيدمحوري» به ‏عنوان ويژگي اصلي جوامع الهي، از صدها سال پيش - خصوصاً هزاره سوم ميلادي - مورد تهاجم همه ‏جانبه نظام مفاهيم، معادلات و محصولات مادي قرار گرفته است. تمدن مادي از سالها پيش با طرح شعار جهاني‏ سازي، عملاً گام هايي در برخورد با شالوده تفكر توحيدگرايي برداشته است. ساده‏لوحانه است اگر دايره اين برخورد را صرفاً در گستره ضيق امور اقتصادي، محدود بدانيم و از هجوم اصلي دشمن در دو عرصه سياست و فرهنگ، خصوصاً نظام ارزش‌ها، بينش‌ها و دانش‌ها، غفلت كنيم.

مشابه ‏سازي، از شگردهاي اصلي دشمنان نظام توحيدي در طول تاريخ
- بويژه سده ‏هاي اخير - بوده است. دفاع موذيانه و هم‏زمان از «تحجر و روشنفكري» و تلاش براي اشاعه اين افكار در ميان مللي كه به آنها «جهان سوم» مي‏گويند، در غالب اوقات مؤثّر افتاده است، زيرا جوامع اسلامي با غفلت يا تغافل از فرهنگ كهن خود، مسحور شعبده‏ هاي فناوري مادي گشته و با فراموش كردن پيشينه درخشان خويش در عرصه علم و ادب و فرهنگ، ريزه‏ خوار اين خوان شده ‏اند. ظهور نظام هاي بشرساخته‏ اي همچون بهائيت، وهابيت، و طالبانيزم و امثال آن در سالها و سده‏ هاي اخير، نشان از آن دارد كه برنامه‏ ريزي تمدن مادي براي شكستن پايه‏ هاي اعتقادات تحت‏سلطه، كارگر افتاده است و شعار «جهاني‏ سازي» نيز با همين ابزار و شيوه ‏هاي حاكميت نظام الحادي را بر جوامع اسلامي تضمين مي‏كند.

در اين حال، طبيعي است كه اسلام مكتب ضدحقوق بشر قلمداد شود! با حذف آخرين لوح دعوت پيامبران الهي (يعني اسلام) از لوح قلوب اهل توحيد، منشور ماده ‏پرستي مدرن سرلوحه رفتار اجتماعي ملل دنيا قرار خواهد گرفت و اين بار نه‌تنها سوسياليزم، بلكه اسلام و مكاتب توحيدي را هم بايد تنها در موزه تاريخ جست‌و‌جو كرد.

از طرفي وقوع انقلاب اسلامي ايران مانع جدي بر سر راه توسعه نظام سرمايه‌ داري بوده و از اين رو نمي‏توان انتظار سازگاري تئوريك بين انقلاب اسلامي ايران و شعارهايي همچون «جهاني شدن، هماهنگ‏سازي اعتقادات بشري» و امثال آن را توقع داشت؛ زيرا اينها پديده ‏هايي متفاوت و برخاسته از چند خاستگاه متفاوت هستند.

امروز انقلاب اسلامي ايران پرچم دفاع از اسلام، بلكه كليه مكاتب ناب توحيدي را در دنياي مادي برداشته است تا تحقير دوباره اديان الهي را مانع شود. شعارمحوري انبياء(ع) نيز در جريان تاريخ چيزي جز «عدالت‏ گستري» در كره خاك نبوده است، و امروز اين شعار را با جديت تمام تهديد و تحديد مي‏كنند. همين شيوه برخورد هم ما را براي تفكر پيرامون موانع و راهكارهاي وصول به تمدن الهي، دوچندان مي‏كند و اين يكي ديگر از دلايل ضرورت طرح اين بحث است.

- آيا مدل‌هاي موجود توانسته‌اند نيازهاي وجودي بشر را پاسخ دهند؟
ناكارآمدي مدل‌هاي مادي در پاسخ‏گويي به نيازهاي فطري بشردليل ديگري براي لزوم مهندسي تمدني جديد است.
مدل‌ هاي مادي موجود گرچه توانسته ‏اند به صورت بخشي، نيازهاي فردي و اجتماعي انسان براساس چارچوب‌ هاي مادي را پاسخ دهند؛ اما قطعاً از پاسخ‏گويي به نيازهاي تكاملي و فطري بشر، ناتوان‏اند. اين واقعيتي است كه هيچ‏گاه به ‏صورت جدي، چه در مقام نظر و چه در عمل، طراحان و معماران تمدن مادي آن را دنبال نكرده ‏اند. اصولاً تفسير آنان از تكامل و فطرت ناب بشري با آنچه مكاتب توحيدي معرفي مي‏كنند بسيار متفاوت است.

همين ناكارآمدي مدلهاي مادي و ارائه تفسيرِ نامتناسب با فطرت بشري دليل روشني بر ناتواني اين مدلها در تحقّق و توسعه اهداف جامعه الهي است. توانمندي اين الگوها قطعاً در حاكميت بخشيدن به نظام ارزش مادي، قابل‏ دفاع است، اما هرگز اين روشها براي گسترش تعبد در جوامع الهي طراحي نشده‏ اند. اين واقعيت نيز مي‏تواند عزم انديشمندان جامعه اسلامي را براي تدوين علم اسلامي بيشتر كند؛ علم اسلامي كه بتواند نيازهاي فطري بشر را با هدف حاكميت ارزش‌هاي ناب توحيدي پاسخ دهد.

از ديگر دلايل سلبي، اشباع شدنِ روح بشر معاصر از شعارهاي تمدن مادي است؛ شعارهايي كه تا ديروز از جذابيت زيادي برخوردار بود، اما هنگامي كه انسان توحيدي و غيرتوحيدي آنها را تجربه كرد، پوچ بودن غالب آنها ثابت شد. طبيعي است تنزل اين جذابيت ها بر گزينش شعاري نو را ضروري مي‏كند؛ شعاري كه نواقص موجود را در بر نداشته باشد و بتواند روح تشنه بشر را سيراب كند. در غير اين صورت، نااميدي از كمال شعارهاي پيشين و نبود شعارهاي نوين، جوامع را به مرز انتحار اجتماعي سوق خواهد داد. البته ارائه شعارهاي جديد امري است كه بايد تحقق آن را در فراسوي حكومت اسلامي جست‌و‌جو كرد.

- اهداف مهندسي جــامعــه ديني براساس تمدن اسلامي چيست؟
هدف نخست ايجاد زمينه تحقق آرمان‌هاي ديني از طريق تمدن‌ سازي است.
اصولاً تحقق شعارها و آرمانهاي ديني در گرو توليد علم ديني و ايجاد تمدن اسلامي است و اين تمدن نيز به نوبه خود منوط به شامليت و جامعيت دين بر روابط فردي و اجتماعي است. مكتبي كه نتواند كارآمدي خود را در قالب سرپرستي تكامل الهي به اثبات برساند و احكام خود را در بستر جامعه و تمدن جريان دهد و وظايف يك شهروند جامعه را از مهد تا لحد ساماندهي كند، حتماً از جامعيت لازم برخوردار نيست. در اين صورت چنين مكتبي نخواهد توانست دو حوزه «اعتقاد» و «عمل» اجتماعي را به يكديگر پيوند زند.

البته در ميان مذاهب اسلامي، تنها تشيع از قدرت نظام ‏سازي و ايجاد تمدن توحيدي برخوردار است. مهم‏ترين نمونه عيني اين توانمندي، حكومت ده ‏ساله نبوي و حاكميت پنج‏ ساله علوي است كه الگويي كامل از يك دولت قدرتمند اسلامي را به جامعه و تاريخ بشري معرفي كرد. بدون‏شك، اگر انحرافاتِ پس از رحلت نبي‏ اكرم(ص) به‏ وقوع نپيوسته بود، اين دو حكومت مي‏توانست در قالب يك تمدن نوين الهي رخ نشان دهد و بشر را از رنج تاريخي ظلم و ناسپاسي رهايي بخشد؛ اما سنت الهي چنين است كه اين دو الگوي كامل به ‏دست با كفايت آخرين ذخيره الهي(عج) و در زمان موعود، به ‏صورت مستمر، حياتي دوباره يابد تا همگان از حاكميت احكام الهي در عينيت بهره‏مند شوند.

- انقلاب اسلامي ايران در راستاي اقامه تمدن اسلامي چقدر زمينه‌ساز بوده است؟
از ديگر ادله‏اي كه ضرورت بحث از تمدن‏ سازي اسلامي را تمام مي‏كند، وجود نيازهاي اساسي انقلاب اسلامي است كه امروز توانسته است پرچم دين‏ محوري را در اداره عيني جامعه به اهتزاز درآورد. گرچه قدرت سياسي، فرهنگي و اقتصادي نظام اسلامي ايران هيچ‏گاه قابل‏ قياس با حكومت موعود جهاني به رهبري حضرت مهدي(عج) نيست و هيچ‏يك از رهبران انقلاب اسلامي نيز چنين داعيه‏ اي در سر نداشته ‏اند، اما چون اين حركت مؤثر در ساختارها و روابط موجود جهاني، با نام «دين» به وقوع پيوسته است و هدف اصلي خود را زمينه‏ سازي براي اقامه تمدن اسلامي مطرح كرده است، عملاً رسالت انديشمندان مسلمان را در ارائه بحث «مهندسي تمدن اسلامي» مضاعف مي‏سازد.

- آيا مي‌توان از جهاني‌شدن اسلامي در برابر «جهاني سازي‌غربي» سخن گفت؟
آخرين دليل اثباتي را مي‏توان در «حكومت جهاني» به ‏عنوان محوري‏ترين شعار هر دو تمدن مادي و الهي جست‌و‌جو كرد. به بيان بهتر، هر دو تمدن داعيه سرپرستي تكامل اجتماعي بشر را در طول تاريخ داشته‏ اند و به شعار «جهاني‏ سازي و جهاني‏ شدن» بر پايه نظام ارزشي خود، اعتقاد جدي دارند. اين شعار الزاماتي را براي طرفين ايجاد مي‏كند كه كمترين آنها بحث جدي درباره تمدن‏ سازي و ترسيم دكترين نظامات اجتماعي بر پايه دنياپرستي يا خداپرستي است. گرچه تمدن مادي قرن‌هاست اين بحث را به ‏صورت نظري و عملي دنبال كرده است، كماكان طرح اين بحث بنيادين براي داعيه‏داران تمدن الهي حياتي است. تبيين شاخصه‏ ها و چارچوب تمدنِ نوين اسلامي، گام نخست در تجديد حيات دين در دو صحنه عمل اجتماعي است و عملي شدنِ اين مهم تنها از عهده انديشمندان دردآشناي اسلام، مورد انتظار است.

براي مهندسي تمدن اسلامي به چه فاكتورها و عواملي نيازمنديم؟
براي دستيابي به تمدن اسلامي نيازمند تبيين عوامل «درونزا» و «برونزا» هستيم.
مهمترين عامل بيروني كه مي‏تواند حدود و ثغور يك تمدن را ترسيم كند همان فلسفه تكامل است كه با نگاه به جريان تاريخي حركت بشر و نوع تفسيري كه از اين حركت ارائه مي‏دهد، عملاً چارچوب تمدن را به تصوير مي‏كشد. طبيعي است هر انديشه‏اي كه فاقد فلسفه تكامل باشد، نخواهد توانست سيماي تمدن موجود خود را براي خود و ديگران رسم كند.

اما اين عامل بيروني تنها در كنار فلسفه ‏اي ديگر به نام فلسفه شدن (يا فلسفه چگونگي) كه ترسيم ‏كننده تغييرات عيني يك پديده (همچون تمدن) است مي‏تواند تعريف كاملي از موضوع ارائه كند. نبود فلسفه شدن، به معناي باقي ماندن فضاي بحث در مفاهيم نظري محض است كه البته نمي‏توان از چنين فضاي ضيقي انتظار معجزه عملي داشت؛ همچنان كه اگر هر دو فلسفه تكامل و چگونگي در ذهن معماران يك مكتب طراحي شده باشد اما اين انديشه فاقد منطق و متدولوژي تغييرات عيني باشد، باز نمي‏توان از عهده تفسير مراحل پيدايش، تغييرات و تكامل يك شي‏ء متغير و متحرك برآمد. تنها در اين حال است كه سخن گفتن از مهندسي تمدن اسلامي جايگاهي منطقي و واقعي خواهد داشت.

پس مهمترين عامل درونزا در مهندسي تمدن اسلامي فلسفه شدن يا چگونگي است كه براساس آن مي‏توان تغييرات يك پديده را دائماً ترسيم كرد؛ اما اين فلسفه گرچه فلسفه عمل محسوب مي‏شود، به‏خاطر روح حاكم بر آن (و هر فلسفه مادي يا الهي) نمي‏توان آن را بدون واسط، در عينيت جريان داد. سرپل ارتباطي مفاهيم نظري يك فلسفه (حتي اگر فلسفه عمل باشد) «منطق و متدلوژي» است. در واقع با اين واسط مي‏توان به «مفاهيم، معادلات و برنامه ‏هاي» عيني دست يافت.

روشهايي كه به ‏عنوان سه منطق مهندسي تمدن اسلامي، قابل‏طرح‏اند و حول محور فلسفه شدن يا چگونگي، هماهنگ مي‏شوند عبارت‏ اند از:
روش استنباط احكام اجتماعي‏
روش توليد معادلات كاربردي‏
روش طراحي برنامه‏ هاي اجرايي‏
طبيعي است چون هر سه منطق، موضوع مهندسي تمدن اسلامي به‏ شمار مي‏روند، به‏ ناچار بايد از متن جهان‏ بيني الهي استخراج شوند.

- ديدگاه‌هاي موجود در خصوص علم ديني كه پايه جامعه ديني خواهد بود چند دسته‌اند؟
يكي ديگر از سرفصل‌هاي اين مباحث، بررسي نظريه ‏هاي موجود در خصوص علم اسلامي است. در اين خصوص سه ديدگاه اساسي وجود دارد.
ديدگاه اول) ضرورت اداره جامعه اسلامي براساس فقه سنتي (فقه فردي)است.
رايج‏ترين نظريه موجود كه طرفداران و منتقدان بسياري نيز دارد، ديدگاهي است كه فقه فردي را ابزار كارآمد اداره جامعه اسلامي معرفي مي‏كند.

ديدگاه دوم) ضرورت اداره جامعه اسلامي براساس فقه پويا مي‌باشد.
از ديگر نظرياتي كه پس از تشكيل حكومت اسلامي در ايران جناح‌هاي مختلفي از انديشمندان جامعه مطرح كردند ضرورت تمسك به فقه پويا براي اداره جامعه اسلامي است. اين گروه با متهم كردن فقه موجود به ضيق بودن محدوده موضوعات آن و لزوم توسعه در موضوعات فقهي به‏گونه‏اي كه بتواند ابزار اداره حكومت اسلامي و پاسخگوي مسائل مستحدثه باشد، از انديشه خود در اين مورد دفاع مي‏كنند. اين ديدگاه قائل به ضرورت احصاي موضوعات فقهي و استنباط احكام موضوعات جديد از طريق توسعه موضوعات است.

ديدگاه سوم) ضرورت اداره جامعه اسلامي براساس فقه حكومتي (فقه اجتماعي) است.
ديدگاه سوم كه خود مشتمل بر دو نظريه است، كارشناسي اسلامي را محور اداره جامعه اسلامي و ضـــرورت مديريت اجتماعي مي‏داند. اما در عين حال طرفداران اين ديدگاه در تحديد دايره كارشناسي اسلامي عملاً به دو نظريه ذيل گرايش پيدا مي‏كنند:

نظريه نخست: «گرچه كارشناسي اسلامي» اصل ضروري در امر حكومت است، نفس كارشناسي را بايد به حوزه علوم انساني محدود كرد. تنها در اين حيطه است كه مي‏توان از دين، نقشِ محوري را انتظار داشت و دو حوزه «موضوعات» و «احكام» را در اين راستا مورد بررسي و بحث كارشناسي قرار داد.

نظريه دوم: بايد از نقشِ محوري دين در تمامي گستره علوم، اعم از علوم انساني، علوم تجربي و علوم پايه دفاع كرد و معناي كارشناسي ديني را به تمامي حوزه‏ ها تعميم داد. اصولاً مجموعه علوم نقشي اساسي در ايجاد تمدن الهي دارند. از اين رو تنها با ديني كردن خاستگاه، جايگاه و پايگاه علوم مي‏توان متوقّع بود كه كارشناسي نيز صبغه ديني پيدا كند. البته پيش از اين مهم بايد فقاهت (يا اصول فقه) موجود را كه به‏ عنوان روش استنباط احكام الهي مورد استفاده علماي اسلامي قرار مي‏ گيرد، توسعه داد و بر اين اساس، «فقه اداره» را، كه همان «فقه حكومتي» است، به جامعه عرضه كرد.

پس براساس اين ديدگاه، توسعه روش فقاهت بايد در كنار تصرف در بنيان فلسفي و متدولوژي علوم كاربردي، مدنظر انديشمندان حوزه و دانشگاه قرار گيرد تا مجموعه اصول فقه، فقه حكومتي، علوم پايه (فلسفه فيزيك، فلسفه رياضي و فلسفه زيست‏شناسي)، علوم تجربي و علوم انساني عملاً در خدمت توسعه دين قرار گيرند. تنها بر اين اساس مي‏توان توسعه در روش برنامه ‏ريزي و اداره حكومت را بر پايه كتاب و سنت الهي تعريف كرد.

در هر حال، اگر نظام اسلامي فاقد چنين فلسفه‏ ها و روش‌هايي باشد و نتواند فلسفه شدن يا چگونگي را به‏عنوان محور هماهنگي سه روش توليد حكم، معادله و برنامه براساس دين تعريف كند، حتماً تضميني براي استمرار و توسعه حكومت اسلامي در كار نخواهد بود؛ چه رسد به اينكه پرچمداران اين حركت عظيم اسلامي داعيه اقامه تمدن نوين الهي را در قرن معاصر مطرح كنند. تمامي اينها سرفصل‌هاي مباحثي‏ اند كه بايد تدريجاً در جاي خود موشكافانه بررسي شوند.

اين سرفصل‌ها به مادي بودن مبادي، مباني و نتايج تمدن موجود و ضرورت شناخت اركان و ساختار اين تمدن و محصولات و فرآورده‏ه اي آن اشعار داشت و نقدي از برون قلمداد مي‏شد و نيز سرفصل‌هايي كه به نقش حوزه ‏هاي علميه امروز در مهندسي تمدن اسلامي و ضرورت تأسيس فلسفه ‏هاي تكامل، تاريخ، جامعه‏ شناسي، چگونگي (شدن) و برنامه‏ريزي با هدف آسيب ‏شناسي در فرهنگ حُجيّت حاكم بر حوزه‏ ها و نيز نقش دانشگاهها در اين مهندسي و نقد فلسفه تكامل، تاريخ و جامعه‏ شناسي موجود با هدف آسيب‏ شناسي مدل حاكم بر فرهنگ مديريت كلان اجتماعي و امر برنامه ‏ريزي اشاره داشتند و عملاً نقدي از درون قلمداد مي‏شدند. البته آنچه مكمّل نقد دروني محسوب مي‏شود بررسي مبادي، مباني، مواضع و موانع مهندسي تمدن اسلامي در سه سطحِ «توسعه، كلان و خرد» است.

منبع : روزنامه ایران