يكشنبه, 19 آبان 1404
You are here:

انتخاب قالب

اطلاعات سایت

اعضا : 5710
محتوا : 302
بازدیدهای محتوا : 1288755

اوقات شرعی



جستجو

Loading
تأمّلی در معنای الگوی اسلامی ایرانی توسعه PDF

در نشست «اندیشه‌های راهبردی» با موضوع «الگوی اسلامی - ایرانی پیشرفت» كه با حضور رهبر انقلاب برگزار شد، دكتر حداد عادل آخرین نفری بود كه مقاله‌ی خود را ارائه داد. متن كامل این مقاله به شرح زیر است:

 

در حالی كه همگان دم از «توسعه» می‌زنند و كشورها و جوامع را به «توسعه‌یافته» و «توسعه‌نیافته» و «در حال توسعه» تقسیم می‌كنند، اگر كسی سؤال كند كه مقصود از «توسعه» چیست، بعید نیست كه دیگران این سؤال را پرسشی از یك امر بدیهی و سؤالی نابه‌جا و تعجب‌آور تلقی كنند. سؤال دیگری كه می‌توان به سؤال قبلی افزود این است كه آیا «توسعه» امری است مطلق و برای همه ملت‌ها معنا و مفهومی یكسان دارد یا اینكه توسعه با اختلاف جهان‌بینی‌ها و اعتقادات و فرهنگ‌ها مختلف می‌شود؟

اگر در كلّی‌ترین تعریفی كه می‌توان از «توسعه» به دست داد آن را حركتی آگاهانه و برنامه‌ریزی شده در مقیاس ملّی، به سوی امور «مطلوب» یك ملت و یك كشور بدانیم، در آن صورت این سؤال پیش می‌آید كه آیا «امور مطلوب» نزد همه ملّت‌ها یك چیز است؟ آیا امور مطلوبِ مردمانی كه جهان هستی را مخلوق خالقی حی و قیوم و سرمد و رحمان و رحیم می‌‌دانند و خود را مسافر راهی كه مبدأ و مقصد آن با «اِنَّا لِلَّه وَ اِنَّا اِلَیهِ راجِعُون» (بقره: 156) مشخّص شده، با امور مطلوبِ مردمی كه می‌گویند «اِنَّ هِی اِلاَّ حَیاتُنَا الدُنیا نَموتُ و نَحیا وَ ما نَحْنُ بِمَبْعوثینَ» (مومنون:37) یعنی «ما را جز این زندگانی دنیوی (حیات دیگری) نیست؛ می‌میریم و حیات می‌یابیم و هرگز برانگیخته نخواهیم شد» ‌می‌تواند یكسان باشد؟
سعادت انسان بستگی به آن دارد كه انسان را چه بدانیم. اگر معنای «انسان» در یك تمدنِ مبتنی بر مبنای الهی و معنوی با معنای «انسان» در یك تمدّن مبتنی بر مبانی مادّی و دنیوی فرق می‌كند، بی‌گمان «سعادت انسان» نیز در این دو تمدّن متفاوت خواهد بود و توسعه و الگوی توسعه نیز نمی‌تواند در آنها یكی و یكسان باشد.

هر جامعه‌ای بسته به جهان‌بینی و فرهنگ خود، تعریفی از «سعادت» انسان دارد و توسعه، وقتی توسعه است كه به «سعادت» انسان بینجامد. مسلّم است كه میان تعریف «سعادت» انسان و تعریف خود «انسان» رابطه‌ای وثیق در كار است. سعادت انسان بستگی به آن دارد كه انسان را چه بدانیم. اگر معنای «انسان» در یك تمدنِ مبتنی بر مبنای الهی و معنوی با معنای «انسان» در یك تمدّن مبتنی بر مبانی مادّی و دنیوی فرق می‌كند، بی‌گمان «سعادت انسان» نیز در این دو تمدّن متفاوت خواهد بود و توسعه و الگوی توسعه نیز نمی‌تواند در آنها یكی و یكسان باشد.

تفاوت در جهان‌بینی و اعتقادات و فرهنگ، به تفاوت در «اخلاق» می‌انجامد و تفاوت در «اخلاق» در تفاوت میان «سبك زندگی» هویدا می‌شود. فی‌المثل، جامعه‌ای كه به حكم آموزه‌های اخلاقی خود، «قناعت» را یك ارزش و فضیلت می‌داند و حرص را ضدّ ارزش و رذیلت، نمی‌تواند الگوی توسعه‌ای داشته باشد همسان با جامعه‌ای كه در آن «مصرف بیشتر» ارزش و اعتبار محسوب می‌شود.

تمدن اسلامی كه با انقلاب اسلامی راه را برای حركت به سوی آن گشوده‌ایم، وقتی تمدنی اسلامی و مستقل خواهد بود كه الگوی «اسلامی» و «مستقل» از الگوی توسعه‌ٔ تمدّن غربی داشته باشد و الّا این تمدّن با همه‌ داشته‌های كهن و سنّتی خود و با همه‌ٔ شعارها و شعائر خود، در بهترین فرض، در حكم «ماده»ای خواهد بود كه تمدن غربی «صورت» خود را بر آن مادّه می‌پوشاند و آن را تابع خود می‌سازد.

برداشت غلط از توسعه


كسانی كه معتقدند توسعه فقط یك مصداق و یك نوع و نمونه دارد و آن همان تحوّلی است كه در دنیای غرب روی داده است، در حقیقت معتقدند كه پیشرفت در تاریخ بشر تنها یك راه درست و یك صراط مستقیم داشته و دارد و آن راهی است كه غربیان از رنسانس تا به امروز طی كرده‌اند و جز آن هر چه هست پیشرفت و توسعه محسوب نمی‌شود. این همان اعتقادی است كه بسیاری از غربیان، به‌ویژه پوزیتیویست‌ها، دارند و می‌گویند راهِ درستِ پیشرفت و یگانه راهِ پیشرفت، همان راهی است كه تمّدن غرب طی كرده و جز آن هر چه هست یا بیراهه و كژراهه است و یا عقب‌ماندگی در همین راه و مسیر كه تمدّن غرب طی كرده است.

شك نیست كه چنین فرضی نیاز به اثبات دارد. مادام كه ثابت نشود راهی كه غرب پیموده سرنوشت سرنوشت محتوم همه‌ٔ ملت‌ها و جوامع و تنها راه و بهترین راه تحوّل و پیشرفت است، نمی‌توان و نباید توسعه‌ٔ غربی را الگو قرار داد. اگر چنین كنیم كاری تقلیدی كرده‌ایم نه تحقیقی.

در اینجا چند نكته شایسته‌ توجّه وجود دارد. نخست اینكه مقصود از «اسلامی بودن» الگوی توسعه و مقصود از «ایرانی بودن» آن چیست؟ به عبارت دیگر وقتی گفته می‌شود «الگوی توسعه‌ٔ اسلامی ایرانی»، اسلامی و ایرانی چه نسبتی با هم دارند؟

پاسخ اجمالی ما به این سؤال این است كه در «اسلامی بودن» علی‌‌‌الأصول نظر به «آرمان‌ها» داریم و در «ایرانی بودن» عمدتاً نظر به «واقعیت‌ها»، «اسلامی بودنِ» الگوی توسعه، آن را به اصولی قرآنی و اسلامی مقید و مشروط می‌سازد. به بعضی از این اصول فهرست‌وار اشاره می‌كنیم:

«هُوَ اَنشَاكمْ مِنَ الاَرضِ وَ اسْتَعْمَرَكمْ فیها...» (هود:61) «همو كه از زمین پدید آوردتان و در آن شما را به آبادانی واداشت.»

«قُلْ مَنْ حَرَّمَ زینَه اللهِ اَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَالطَیباتِ مِنَ الرّزْق...» (اعراف:32) «بگو چه كس زینت خدایی و روزی‌های پاك را كه خداوند برای بندگان خود پدید آورده حرام كرده است؟»



«اْعلَمُوا أَنَّمَا الْحیاه الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زینَه و تَفاخرٌ بَیْنَكمْ و تَكاثُرٌ فِی الْأموالِ والْأولادِ كمَثَلِ غَیثٍ أَعجَبَ الْكفارَ ثُمَّ یهیجُ

فَتَراهُ مُصْفَرّاً ثُمَّ یكونُ حُطاماً...» (حدید:20) «آگاه باشید كه زندگانی دنیا، بی‌گمان، بازی و سرگرمی و زیب و زیور است و فخرفروشی به یكدیگر و افزون‌طلبی در اموال و اولاد، چونان بارانی كه (نخست) آنچه می‌رویاند برزیگران را به حیرت افكند، اما زان پس، آن همه پژمرده گردد و زردش بینی و سرانجام خُرد و ریزریز شود.»

«تِلْك الدّارُ الْاخِرهُ نَجْعَلُها لِلَّذینَ لا یریدُونَ عُلُوّاً فی‌الْاَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبه لِلْمتَّقینَ» (قصص:83) «آنك سرای آخرت؛ آن را مخصوص كسانی كرده‌ایم كه در زمین نه در پی برتری‌جویی باشند و نه تبه‌كاری؛ و فرجام كار از آنِ پرهیزگاران است.»

«وَ لَنْ یجْعَلَ اللهُ لِلْكافِرینَ عَلَی الْمُومِنینَ سبیلاً» (نساء:141) «و خدا هرگز كافران را بر مؤمنان تسلّطی نداده است.»

«وَ أعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ منْ قُوَّه...» (انفال:60) «در برابر آنان، هر چه در توان دارید، آماده سازید.»

با اسلامی بودن، ما الگوی توسعه را به «احكام اسلامی» و «واجبات و محرمات» مقید می‌سازیم. با اسلامی بودن بر اصولی مانند «نفی استثمار و استعمار انسان‌های دیگر» و «اصرار بر تأمین عدالت» و «نفی نگاه ابزاری و هوسبازانه به زن و تأكید بر تحكیم مبانی خانواده» و بسیاری از اصول و امور دیگر كه جهان امروز بدان‌ها سخت محتاج است پای می‌فشریم.

مراد از ایرانی بودن
اما مراد ما از «ایرانی بودن ِ» الگوی توسعه این است كه الگوی توسعه با همه‌ٔ آرمان‌ها و اصول اسلامی خود باید «ایرانی» هم باشد، زیرا «ایران» ظرف این «توسعه» است و میان ظرف و مظروف باید تناسبی برقرار باشد. توضیح این مطلب این است كه ایران كشوری است با تاریخی كهن و فرهنگی غنی و متنوع، صاحب سرزمینی پهناور و با ذخائر طبیعی گوناگون، قرار گرفته در موقعیتی سیاسی ـ جغرافیایی حسّاس در جهان، دارای جمعیتی جوان و با استعداد و مردمی نوع‌دوست و وطن‌دوست و فداكار، با اقوام مختلف و خرده‌فرهنگ‌های گوناگون و اقیلم و محیط زیستی كه باید دقیقاً در حفظ و سلامت آن كوشید. اینها و بسیاری دیگر از اموری كه به ایران تعلّق دارد همه و همه از اموری است كه باید در الگوی توسعه در كنار وصف اسلامی بودن كه به همه‌ٔ ملل مسلمان تعلق دارد، مورد توجّه دقیق قرار گیرد. در ایرانی بودن الگوی توسعه ما به مزیت‌ها و تنگناها و تهدیدها و فرصت‌ها توجه خواهیم كرد و عامل زمان و شرایط امروز را در نظر خواهیم گرفت.
ما معتقدیم دنیای دور از خدا و دنیای بدون دین، دنیایی تهی از اخلاق و عدالت خواهد بود. خدا كه كانون جوشان همه خوبی‌ها و ارزش‌هاست باید در زندگی فردی و اجتماعی ما حضور دائم داشته باشد.

اما واقعیت‌هایی كه در الگوی اسلامی ایرانی توسعه می‌یابد در نظر گرفته شود صرفاً به واقعیت‌های ایران و ایران امروز محدود و منحصر نمی‌شود. باید واقعیت‌های جهان امروز را هم در نظر گرفت. جهانی كه در آن سلطه‌گران خود را به انواع سلاح‌های جنگی برای تسلط بر ملت‌های ضعیف مجهّز كرده‌‌اند. ما نمی‌توانیم ضعیف باشیم و نباید ضعیف بمانیم. اگر از اصل اصیل قرآنی «وَ أعِدُّوا لَهُم ما اسْتَطَعّتُمْ مِنْ قُوَّه» كه غیرت و حمیت ایرانی بودن نیز قویاً بر آن صحّه می‌گذارد غافل ‌شویم و خود را برای دفاع از خود آماده نسازیم، مستكبران و سلطه‌گران ما را نابود خواهند كرد و دیگر ملت مستقلی باقی نخواهد ماند تا بخواهد بر پایه‌ٔ فرهنگ و هویت ملّی خود برای خود الگوی مستقلّی اختیار كند.
بدیهی است این واقعیت تلخ كه بر ما تحمیل شده است می‌باید در طرّاحی الگوی توسعه مورد توجه قرار گیرد.

نكته دیگری كه شایسته‌ توجه است این است كه وقتی اصطلاح «الگوی توسعه» به گوش می‌خورد صرفاً بهبود وضع مادّی و رفاه اجتماعی به معنای معمول كلمه در نظر مجسّم شود، بلكه توسعه باید توسعه در عبودیت خدا و توسعه در دینداری و اخلاق و توسعه در مهار نفسانیات و غرایز بهیمی و حیوانی نیز باشد.

استفاده از تجربه دیگران
اعتقاد به الگوی اسلامی‌ ایرانی توسعه، به معنای آن نیست كه چشم بر تجربه‌ٔ سایر ملّت‌ها، هرچند در جهان‌بینی و فرهنگ با آنها اختلاف داشته باشیم، ببندیم و از راه‌حل‌های عُقلایی و دستاوردهای علمی و فناوری‌های نوین و تجربه‌های مدیریتی دیگران در حلّ مشكلات خود استفاده نكنیم. استقلال در انتخاب الگو به معنای ستیزه با عقل و منطق و فطرت مشترك انسانی نیست. ما به همان اندازه كه می‌باید به ضعف‌ها و كجروی‌ها و ناكامی‌های دیگران توجه داشته باشیم باید به قوّت‌ها و موفقیت‌های آنها نیز توجه كنیم و البتّه در همه حال، معیار و ملاك ما تشخیص قوّت و ضعف دیگران، باید معیار و ملاك خودمان باشد.

ما معتقدیم دنیای دور از خدا و دنیای بدون دین، دنیایی تهی از اخلاق و عدالت خواهد بود. خدا كه كانون جوشان همه خوبی‌ها و ارزش‌هاست باید در زندگی فردی و اجتماعی ما حضور دائم داشته باشد؛ چنان‌كه خدا به پامبر خود می‌فرماید: «قُلْ اِنَّ صَلاتی وَ نُسُكی و مَحْیای وَ مَماتی لِلهِ رَبِّ الْعالَمینَ» (انعام:62) «بگو نمازم، عباداتم، زندگی‌ام، مرگم، (همه) از آن خداوندی است كه پروردگار جهانیان است.»

و حافظ، كه حافظ قرآن بوده، چه خوب گفته، آنجا كه گفته است:
آدمی در عالم خاكی نمی‌آید به دست
عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی
و كوتاه سخن این است كه برای ساختن آدم نو عالم نو، ما به الگویی نو در توسعه نیازمندیم.

 

منبع: پایگاه اطلاع رسانی حضرت آیت الله خامنه‌ای

www.khamenei.ir

 
بيانات مقام معظم رهبری در چهارمين نشست «انديشه‌هاى راهبردى»‌ با موضوع آزادی PDF
بسم‌اللّه‌الرّحمن‌الرّحيم‌
اولاً خيلى خوشحالم و حقيقتاً خيلى متشكرم از يكايك حضار، بخصوص برادران و خواهرانى كه زحمت كشيده بودند، تحقيق كردند، مقاله تنظيم كردند، بعد كوشش كردند آن مقاله را خلاصه كردند - پيدا بود ديگر، مقاله‌ها كاملاً خلاصه شده بود - كه بايد خدا به ما توفيق بدهد، بتوانيم اصل مقاله‌ها را كه حالا چاپ كردند، در اختيار گذاشتند، وقت كنيم و ان‌شاءاللّه ببينيم. حالا بنده كه اقبال اين وقت پيدا كردن را بعيد است داشته باشم، اما دوستان خوب است به اصل مقالات مراجعه كنند و تأمل كنند؛ چون ما با اين مقوله كار داريم. همچنين از مجرى محترم و عزيزمان آقاى دكتر واعظزاده كه طبق معمول با سخنان كوتاه، مطالب زيادى را بيان ميكنند و با تظاهر كم، عقبه‌ى وسيعى از كار را با خودشان اين طرف و آن طرف ميكشانند، تشكر ميكنم. واقعاً ايشان و همكارانشان خيلى زحمت ميكشند؛ ميدانم.
لازم است يك تشكر ويژه هم از همه‌ى دست‌اندركاران بكنيم. خب، اين روزها مشاهده ميكنيد به تبع اين گلاويز شدن‌هائى كه استكبار جهانى و در واقع دشمن درجه‌ى يك آزادى، با كشور ما و با جمهورى اسلامى پيدا كرده - سر همين قضاياى اقتصادى و آثار آن بر عملكرد مجموعه‌ى حكومت و در زندگى مردم - طبعاً يك دغدغه‌ى عمومى در فضاى سياسى كشور وجود دارد؛ يعنى هيچكداممان فارغ از اين فكر نيستيم؛ در عين حال اين كار اصلى و اساسى و بلندمدت، دچار وقفه و تعطيل نشد؛ يعنى تقريباً به طور دقيق، طبق همان برنامه‌ريزى‌اى كه كرده بودند، اين اجلاس در زمان خود تحقق پيدا كرد. اين، بنده را، هم خوشحال ميكند، هم متشكر ميكند از همه‌ى دست‌اندركاران.
جمهورى اسلامى از برگزارى جلسات نشستهاى انديشه‌هاى راهبردى چند هدف عمده دارد، كه اين هدفها را ما نميخواهيم فراموش كنيم و از جلوى چشممان خارج كنيم.
ادامه مطلب...
 
بيانات مقام معظم رهبری در سومين نشست «انديشه‌هاى راهبردى»‌ با موضوع زن و خانواده PDF
سم‌الله‌الرّحمن‌الرّحيم‌
اللّهمّ سدّد السنتنا بالصّواب و الحكمة
خوشامد عرض ميكنم به همه‌ى برادران و خواهران، و تشكر ميكنم از شركت حضار محترم در اين كار دسته‌جمعىِ بسيار بااهميت. همچنين تشكر ويژه‌اى دارم از سخنرانان و سخنگويان؛ چه آنهائى كه مطالبى را عرضه كردند، چه آنهائى كه اعتراضاتى را بيان كردند. از رئيس و مدير برنامه، جناب آقاى دكتر واعظزاده هم صميمانه تشكر ميكنم؛ هم به خاطر اداره‌ى خوب اين جلسه، و هم بيشتر به خاطر تمهيد و سازماندهى اساسى‌اى كه براى شكل و محتواى اين جلسه، ايشان به كمك يك جمعى در طول چند ماه انجام دادند.

هدف از اين جلسه و اين نشستها، تبادل نظر عالمانه با جمعهاى نخبگانى است درباره‌ى مسائل اساسى كشور. اگر گفته ميشود انديشه‌هاى راهبردى، بله، در واقع سعى بر اين است كه به يك انديشه برسيم؛ منتها ميتوان تقسيم كرد، تنويع كرد؛ انديشه در باب عدالت، انديشه در باب زن و خانواده؛ بعد فهرست طولانى‌اى داريم در حدود بيست و چند موضوع، كه هر كدام از اينها عنوان انديشه رويش دارد؛ انديشه‌ها به اين لحاظ است؛ والّا بنا بر اين است كه اين جمع نخبگانى با زايش فكرى و معنوى و كمكى كه به اسلام و نظام جمهورى اسلامى خواهند كرد، ان‌شاءالله در هر زمينه‌اى به يك نظر واحد و يك انديشه‌ى واحد برسيم.
ادامه مطلب...
 
امكان و ضرورت تحقق جامعه ديني PDF
ضرورت حركت به سمت جامعه ديني در همه ابعاد تا چه اندازه مي‌تواند براي ما حياتي باشد؟ آيا اين ضرورت آنچنان كه بايد و شايد درك شده است؟دراين مورد با حجت الاسلام دكتر عبدالعلي رضايي صاحب كتاب «تمدن اسلامي» وعضو هيأت علمي دفتر فرهنگستان علوم اسلامی به گفت‌وگو نشستيم كه حاصل اين نشست پيش روي شما است.

- مهندسي جامعه‌اي ديني والهي در دنياي معاصرتا چه حد ضروري است واهمال درباره اين ضرورت به كجا مي‌انجامد؟
جامعه ايران اسلامي به‏ عنوان وارث تمدن و فرهنگ كهن، كه آميزه ‏اي از دو عنصر «ايراني» و «اسلامي» است از نقادان جدي تمدن مادي، بلكه از داعيان و مدعيان تمدني نوين با صبغه اسلامي است. اين تمدن نوين به آرامي، اما پيوسته و مستحكم، با شعارهايي نو و البته برخاسته از فرهنگي عميق و ريشه‏ دار در حال احيا شدن است. بديهي است كه اقتباس كردن از علم سكولار و تمدن مادي، با اين همه اختلاف در مبادي (مقدمات، ابتداييات و ضروريات)، مباني (زيربناها، زيرساخت‌ها و استدلالات) و نتايج (محصولات، خروجي‌ها و فرآيندها) نمي‏تواند تصميمي عقلاني باشد. مدرنيته محصول تمدن سكولار است كه با آرمانشهر تمدن الهي فرسنگها فاصله دارد. تمدن موجود را نه مي‏توان به سادگي فراموش كرد و از كنار علوم، ساختارها و محصولات آن به ‏راحتي گذشت، و نه مي‏توان مطلقاً از آن بهره برد و در عين حال بر شعار «توحيدمحوري» در مقام «انگيزه، انديشه و عمل» در هر سه بعد فردي، اجتماعي و تاريخي تكيه كرد. طريق وسط كه همواره حكم عقل متعبد بوده است، تنها شيوه‏اي است كه مي‏تواند جوامع اسلامي را از خطرات حاكميت نظام ارزشي مادي برهاند و در عين حال، آنها را از استفاده از بخش قابل‏ توجهي از محصولات آن در دوران گذر محروم نسازد. در هر حال، اقتباس محض از علم و تمدن مادي، به ‏غايت خطرناك است و همين امر است كه به ‏عنوان يك دليل سلبي، ضرورت بحث درباره مهندسي تمدن اسلامي را تمام مي‏كند. در غير اين صورت، انفعال، بلكه انحلال، در نظام ارزشي بيگانه و دست كشيدن از شعارهاي محوري خود در نظام اسلامي اجتناب‏ ناپذير خواهد بود؛ حقيقتي كه ديروز در بخش عمده‏اي از جهان اسلام رخ نشان داد و اگر امروز انديشمندان نظام نوپاي اسلامي در ايران، از گذشته عبرت نگيرند، فردايي روشن‏تر از آنچه بر امت اسلامي رفته است، در انتظار جامعه ما نخواهد بود.

از عمده دلايل سلبي ديگر براي پرداختن به بحث علم ديني و مهندسي تمدن الهي هجوم همه‏ جانبه تمدن مادي با صور و اَشكال گوناگون، به هيمنه تمدن اسلامي است. در واقع «توحيدمحوري» به ‏عنوان ويژگي اصلي جوامع الهي، از صدها سال پيش - خصوصاً هزاره سوم ميلادي - مورد تهاجم همه ‏جانبه نظام مفاهيم، معادلات و محصولات مادي قرار گرفته است. تمدن مادي از سالها پيش با طرح شعار جهاني‏ سازي، عملاً گام هايي در برخورد با شالوده تفكر توحيدگرايي برداشته است. ساده‏لوحانه است اگر دايره اين برخورد را صرفاً در گستره ضيق امور اقتصادي، محدود بدانيم و از هجوم اصلي دشمن در دو عرصه سياست و فرهنگ، خصوصاً نظام ارزش‌ها، بينش‌ها و دانش‌ها، غفلت كنيم.

مشابه ‏سازي، از شگردهاي اصلي دشمنان نظام توحيدي در طول تاريخ
- بويژه سده ‏هاي اخير - بوده است. دفاع موذيانه و هم‏زمان از «تحجر و روشنفكري» و تلاش براي اشاعه اين افكار در ميان مللي كه به آنها «جهان سوم» مي‏گويند، در غالب اوقات مؤثّر افتاده است، زيرا جوامع اسلامي با غفلت يا تغافل از فرهنگ كهن خود، مسحور شعبده‏ هاي فناوري مادي گشته و با فراموش كردن پيشينه درخشان خويش در عرصه علم و ادب و فرهنگ، ريزه‏ خوار اين خوان شده ‏اند. ظهور نظام هاي بشرساخته‏ اي همچون بهائيت، وهابيت، و طالبانيزم و امثال آن در سالها و سده‏ هاي اخير، نشان از آن دارد كه برنامه‏ ريزي تمدن مادي براي شكستن پايه‏ هاي اعتقادات تحت‏سلطه، كارگر افتاده است و شعار «جهاني‏ سازي» نيز با همين ابزار و شيوه ‏هاي حاكميت نظام الحادي را بر جوامع اسلامي تضمين مي‏كند.

در اين حال، طبيعي است كه اسلام مكتب ضدحقوق بشر قلمداد شود! با حذف آخرين لوح دعوت پيامبران الهي (يعني اسلام) از لوح قلوب اهل توحيد، منشور ماده ‏پرستي مدرن سرلوحه رفتار اجتماعي ملل دنيا قرار خواهد گرفت و اين بار نه‌تنها سوسياليزم، بلكه اسلام و مكاتب توحيدي را هم بايد تنها در موزه تاريخ جست‌و‌جو كرد.

از طرفي وقوع انقلاب اسلامي ايران مانع جدي بر سر راه توسعه نظام سرمايه‌ داري بوده و از اين رو نمي‏توان انتظار سازگاري تئوريك بين انقلاب اسلامي ايران و شعارهايي همچون «جهاني شدن، هماهنگ‏سازي اعتقادات بشري» و امثال آن را توقع داشت؛ زيرا اينها پديده ‏هايي متفاوت و برخاسته از چند خاستگاه متفاوت هستند.

امروز انقلاب اسلامي ايران پرچم دفاع از اسلام، بلكه كليه مكاتب ناب توحيدي را در دنياي مادي برداشته است تا تحقير دوباره اديان الهي را مانع شود. شعارمحوري انبياء(ع) نيز در جريان تاريخ چيزي جز «عدالت‏ گستري» در كره خاك نبوده است، و امروز اين شعار را با جديت تمام تهديد و تحديد مي‏كنند. همين شيوه برخورد هم ما را براي تفكر پيرامون موانع و راهكارهاي وصول به تمدن الهي، دوچندان مي‏كند و اين يكي ديگر از دلايل ضرورت طرح اين بحث است.

- آيا مدل‌هاي موجود توانسته‌اند نيازهاي وجودي بشر را پاسخ دهند؟
ناكارآمدي مدل‌هاي مادي در پاسخ‏گويي به نيازهاي فطري بشردليل ديگري براي لزوم مهندسي تمدني جديد است.
مدل‌ هاي مادي موجود گرچه توانسته ‏اند به صورت بخشي، نيازهاي فردي و اجتماعي انسان براساس چارچوب‌ هاي مادي را پاسخ دهند؛ اما قطعاً از پاسخ‏گويي به نيازهاي تكاملي و فطري بشر، ناتوان‏اند. اين واقعيتي است كه هيچ‏گاه به ‏صورت جدي، چه در مقام نظر و چه در عمل، طراحان و معماران تمدن مادي آن را دنبال نكرده ‏اند. اصولاً تفسير آنان از تكامل و فطرت ناب بشري با آنچه مكاتب توحيدي معرفي مي‏كنند بسيار متفاوت است.

همين ناكارآمدي مدلهاي مادي و ارائه تفسيرِ نامتناسب با فطرت بشري دليل روشني بر ناتواني اين مدلها در تحقّق و توسعه اهداف جامعه الهي است. توانمندي اين الگوها قطعاً در حاكميت بخشيدن به نظام ارزش مادي، قابل‏ دفاع است، اما هرگز اين روشها براي گسترش تعبد در جوامع الهي طراحي نشده‏ اند. اين واقعيت نيز مي‏تواند عزم انديشمندان جامعه اسلامي را براي تدوين علم اسلامي بيشتر كند؛ علم اسلامي كه بتواند نيازهاي فطري بشر را با هدف حاكميت ارزش‌هاي ناب توحيدي پاسخ دهد.

از ديگر دلايل سلبي، اشباع شدنِ روح بشر معاصر از شعارهاي تمدن مادي است؛ شعارهايي كه تا ديروز از جذابيت زيادي برخوردار بود، اما هنگامي كه انسان توحيدي و غيرتوحيدي آنها را تجربه كرد، پوچ بودن غالب آنها ثابت شد. طبيعي است تنزل اين جذابيت ها بر گزينش شعاري نو را ضروري مي‏كند؛ شعاري كه نواقص موجود را در بر نداشته باشد و بتواند روح تشنه بشر را سيراب كند. در غير اين صورت، نااميدي از كمال شعارهاي پيشين و نبود شعارهاي نوين، جوامع را به مرز انتحار اجتماعي سوق خواهد داد. البته ارائه شعارهاي جديد امري است كه بايد تحقق آن را در فراسوي حكومت اسلامي جست‌و‌جو كرد.

- اهداف مهندسي جــامعــه ديني براساس تمدن اسلامي چيست؟
هدف نخست ايجاد زمينه تحقق آرمان‌هاي ديني از طريق تمدن‌ سازي است.
اصولاً تحقق شعارها و آرمانهاي ديني در گرو توليد علم ديني و ايجاد تمدن اسلامي است و اين تمدن نيز به نوبه خود منوط به شامليت و جامعيت دين بر روابط فردي و اجتماعي است. مكتبي كه نتواند كارآمدي خود را در قالب سرپرستي تكامل الهي به اثبات برساند و احكام خود را در بستر جامعه و تمدن جريان دهد و وظايف يك شهروند جامعه را از مهد تا لحد ساماندهي كند، حتماً از جامعيت لازم برخوردار نيست. در اين صورت چنين مكتبي نخواهد توانست دو حوزه «اعتقاد» و «عمل» اجتماعي را به يكديگر پيوند زند.

البته در ميان مذاهب اسلامي، تنها تشيع از قدرت نظام ‏سازي و ايجاد تمدن توحيدي برخوردار است. مهم‏ترين نمونه عيني اين توانمندي، حكومت ده ‏ساله نبوي و حاكميت پنج‏ ساله علوي است كه الگويي كامل از يك دولت قدرتمند اسلامي را به جامعه و تاريخ بشري معرفي كرد. بدون‏شك، اگر انحرافاتِ پس از رحلت نبي‏ اكرم(ص) به‏ وقوع نپيوسته بود، اين دو حكومت مي‏توانست در قالب يك تمدن نوين الهي رخ نشان دهد و بشر را از رنج تاريخي ظلم و ناسپاسي رهايي بخشد؛ اما سنت الهي چنين است كه اين دو الگوي كامل به ‏دست با كفايت آخرين ذخيره الهي(عج) و در زمان موعود، به ‏صورت مستمر، حياتي دوباره يابد تا همگان از حاكميت احكام الهي در عينيت بهره‏مند شوند.

- انقلاب اسلامي ايران در راستاي اقامه تمدن اسلامي چقدر زمينه‌ساز بوده است؟
از ديگر ادله‏اي كه ضرورت بحث از تمدن‏ سازي اسلامي را تمام مي‏كند، وجود نيازهاي اساسي انقلاب اسلامي است كه امروز توانسته است پرچم دين‏ محوري را در اداره عيني جامعه به اهتزاز درآورد. گرچه قدرت سياسي، فرهنگي و اقتصادي نظام اسلامي ايران هيچ‏گاه قابل‏ قياس با حكومت موعود جهاني به رهبري حضرت مهدي(عج) نيست و هيچ‏يك از رهبران انقلاب اسلامي نيز چنين داعيه‏ اي در سر نداشته ‏اند، اما چون اين حركت مؤثر در ساختارها و روابط موجود جهاني، با نام «دين» به وقوع پيوسته است و هدف اصلي خود را زمينه‏ سازي براي اقامه تمدن اسلامي مطرح كرده است، عملاً رسالت انديشمندان مسلمان را در ارائه بحث «مهندسي تمدن اسلامي» مضاعف مي‏سازد.

- آيا مي‌توان از جهاني‌شدن اسلامي در برابر «جهاني سازي‌غربي» سخن گفت؟
آخرين دليل اثباتي را مي‏توان در «حكومت جهاني» به ‏عنوان محوري‏ترين شعار هر دو تمدن مادي و الهي جست‌و‌جو كرد. به بيان بهتر، هر دو تمدن داعيه سرپرستي تكامل اجتماعي بشر را در طول تاريخ داشته‏ اند و به شعار «جهاني‏ سازي و جهاني‏ شدن» بر پايه نظام ارزشي خود، اعتقاد جدي دارند. اين شعار الزاماتي را براي طرفين ايجاد مي‏كند كه كمترين آنها بحث جدي درباره تمدن‏ سازي و ترسيم دكترين نظامات اجتماعي بر پايه دنياپرستي يا خداپرستي است. گرچه تمدن مادي قرن‌هاست اين بحث را به ‏صورت نظري و عملي دنبال كرده است، كماكان طرح اين بحث بنيادين براي داعيه‏داران تمدن الهي حياتي است. تبيين شاخصه‏ ها و چارچوب تمدنِ نوين اسلامي، گام نخست در تجديد حيات دين در دو صحنه عمل اجتماعي است و عملي شدنِ اين مهم تنها از عهده انديشمندان دردآشناي اسلام، مورد انتظار است.

براي مهندسي تمدن اسلامي به چه فاكتورها و عواملي نيازمنديم؟
براي دستيابي به تمدن اسلامي نيازمند تبيين عوامل «درونزا» و «برونزا» هستيم.
مهمترين عامل بيروني كه مي‏تواند حدود و ثغور يك تمدن را ترسيم كند همان فلسفه تكامل است كه با نگاه به جريان تاريخي حركت بشر و نوع تفسيري كه از اين حركت ارائه مي‏دهد، عملاً چارچوب تمدن را به تصوير مي‏كشد. طبيعي است هر انديشه‏اي كه فاقد فلسفه تكامل باشد، نخواهد توانست سيماي تمدن موجود خود را براي خود و ديگران رسم كند.

اما اين عامل بيروني تنها در كنار فلسفه ‏اي ديگر به نام فلسفه شدن (يا فلسفه چگونگي) كه ترسيم ‏كننده تغييرات عيني يك پديده (همچون تمدن) است مي‏تواند تعريف كاملي از موضوع ارائه كند. نبود فلسفه شدن، به معناي باقي ماندن فضاي بحث در مفاهيم نظري محض است كه البته نمي‏توان از چنين فضاي ضيقي انتظار معجزه عملي داشت؛ همچنان كه اگر هر دو فلسفه تكامل و چگونگي در ذهن معماران يك مكتب طراحي شده باشد اما اين انديشه فاقد منطق و متدولوژي تغييرات عيني باشد، باز نمي‏توان از عهده تفسير مراحل پيدايش، تغييرات و تكامل يك شي‏ء متغير و متحرك برآمد. تنها در اين حال است كه سخن گفتن از مهندسي تمدن اسلامي جايگاهي منطقي و واقعي خواهد داشت.

پس مهمترين عامل درونزا در مهندسي تمدن اسلامي فلسفه شدن يا چگونگي است كه براساس آن مي‏توان تغييرات يك پديده را دائماً ترسيم كرد؛ اما اين فلسفه گرچه فلسفه عمل محسوب مي‏شود، به‏خاطر روح حاكم بر آن (و هر فلسفه مادي يا الهي) نمي‏توان آن را بدون واسط، در عينيت جريان داد. سرپل ارتباطي مفاهيم نظري يك فلسفه (حتي اگر فلسفه عمل باشد) «منطق و متدلوژي» است. در واقع با اين واسط مي‏توان به «مفاهيم، معادلات و برنامه ‏هاي» عيني دست يافت.

روشهايي كه به ‏عنوان سه منطق مهندسي تمدن اسلامي، قابل‏طرح‏اند و حول محور فلسفه شدن يا چگونگي، هماهنگ مي‏شوند عبارت‏ اند از:
روش استنباط احكام اجتماعي‏
روش توليد معادلات كاربردي‏
روش طراحي برنامه‏ هاي اجرايي‏
طبيعي است چون هر سه منطق، موضوع مهندسي تمدن اسلامي به‏ شمار مي‏روند، به‏ ناچار بايد از متن جهان‏ بيني الهي استخراج شوند.

- ديدگاه‌هاي موجود در خصوص علم ديني كه پايه جامعه ديني خواهد بود چند دسته‌اند؟
يكي ديگر از سرفصل‌هاي اين مباحث، بررسي نظريه ‏هاي موجود در خصوص علم اسلامي است. در اين خصوص سه ديدگاه اساسي وجود دارد.
ديدگاه اول) ضرورت اداره جامعه اسلامي براساس فقه سنتي (فقه فردي)است.
رايج‏ترين نظريه موجود كه طرفداران و منتقدان بسياري نيز دارد، ديدگاهي است كه فقه فردي را ابزار كارآمد اداره جامعه اسلامي معرفي مي‏كند.

ديدگاه دوم) ضرورت اداره جامعه اسلامي براساس فقه پويا مي‌باشد.
از ديگر نظرياتي كه پس از تشكيل حكومت اسلامي در ايران جناح‌هاي مختلفي از انديشمندان جامعه مطرح كردند ضرورت تمسك به فقه پويا براي اداره جامعه اسلامي است. اين گروه با متهم كردن فقه موجود به ضيق بودن محدوده موضوعات آن و لزوم توسعه در موضوعات فقهي به‏گونه‏اي كه بتواند ابزار اداره حكومت اسلامي و پاسخگوي مسائل مستحدثه باشد، از انديشه خود در اين مورد دفاع مي‏كنند. اين ديدگاه قائل به ضرورت احصاي موضوعات فقهي و استنباط احكام موضوعات جديد از طريق توسعه موضوعات است.

ديدگاه سوم) ضرورت اداره جامعه اسلامي براساس فقه حكومتي (فقه اجتماعي) است.
ديدگاه سوم كه خود مشتمل بر دو نظريه است، كارشناسي اسلامي را محور اداره جامعه اسلامي و ضـــرورت مديريت اجتماعي مي‏داند. اما در عين حال طرفداران اين ديدگاه در تحديد دايره كارشناسي اسلامي عملاً به دو نظريه ذيل گرايش پيدا مي‏كنند:

نظريه نخست: «گرچه كارشناسي اسلامي» اصل ضروري در امر حكومت است، نفس كارشناسي را بايد به حوزه علوم انساني محدود كرد. تنها در اين حيطه است كه مي‏توان از دين، نقشِ محوري را انتظار داشت و دو حوزه «موضوعات» و «احكام» را در اين راستا مورد بررسي و بحث كارشناسي قرار داد.

نظريه دوم: بايد از نقشِ محوري دين در تمامي گستره علوم، اعم از علوم انساني، علوم تجربي و علوم پايه دفاع كرد و معناي كارشناسي ديني را به تمامي حوزه‏ ها تعميم داد. اصولاً مجموعه علوم نقشي اساسي در ايجاد تمدن الهي دارند. از اين رو تنها با ديني كردن خاستگاه، جايگاه و پايگاه علوم مي‏توان متوقّع بود كه كارشناسي نيز صبغه ديني پيدا كند. البته پيش از اين مهم بايد فقاهت (يا اصول فقه) موجود را كه به‏ عنوان روش استنباط احكام الهي مورد استفاده علماي اسلامي قرار مي‏ گيرد، توسعه داد و بر اين اساس، «فقه اداره» را، كه همان «فقه حكومتي» است، به جامعه عرضه كرد.

پس براساس اين ديدگاه، توسعه روش فقاهت بايد در كنار تصرف در بنيان فلسفي و متدولوژي علوم كاربردي، مدنظر انديشمندان حوزه و دانشگاه قرار گيرد تا مجموعه اصول فقه، فقه حكومتي، علوم پايه (فلسفه فيزيك، فلسفه رياضي و فلسفه زيست‏شناسي)، علوم تجربي و علوم انساني عملاً در خدمت توسعه دين قرار گيرند. تنها بر اين اساس مي‏توان توسعه در روش برنامه ‏ريزي و اداره حكومت را بر پايه كتاب و سنت الهي تعريف كرد.

در هر حال، اگر نظام اسلامي فاقد چنين فلسفه‏ ها و روش‌هايي باشد و نتواند فلسفه شدن يا چگونگي را به‏عنوان محور هماهنگي سه روش توليد حكم، معادله و برنامه براساس دين تعريف كند، حتماً تضميني براي استمرار و توسعه حكومت اسلامي در كار نخواهد بود؛ چه رسد به اينكه پرچمداران اين حركت عظيم اسلامي داعيه اقامه تمدن نوين الهي را در قرن معاصر مطرح كنند. تمامي اينها سرفصل‌هاي مباحثي‏ اند كه بايد تدريجاً در جاي خود موشكافانه بررسي شوند.

اين سرفصل‌ها به مادي بودن مبادي، مباني و نتايج تمدن موجود و ضرورت شناخت اركان و ساختار اين تمدن و محصولات و فرآورده‏ه اي آن اشعار داشت و نقدي از برون قلمداد مي‏شد و نيز سرفصل‌هايي كه به نقش حوزه ‏هاي علميه امروز در مهندسي تمدن اسلامي و ضرورت تأسيس فلسفه ‏هاي تكامل، تاريخ، جامعه‏ شناسي، چگونگي (شدن) و برنامه‏ريزي با هدف آسيب ‏شناسي در فرهنگ حُجيّت حاكم بر حوزه‏ ها و نيز نقش دانشگاهها در اين مهندسي و نقد فلسفه تكامل، تاريخ و جامعه‏ شناسي موجود با هدف آسيب‏ شناسي مدل حاكم بر فرهنگ مديريت كلان اجتماعي و امر برنامه ‏ريزي اشاره داشتند و عملاً نقدي از درون قلمداد مي‏شدند. البته آنچه مكمّل نقد دروني محسوب مي‏شود بررسي مبادي، مباني، مواضع و موانع مهندسي تمدن اسلامي در سه سطحِ «توسعه، كلان و خرد» است.

منبع : روزنامه ایران